محمدرضا شفیعی کدکنی شاعر و نویسنده + پژوهشگر زمان معاصر است و در شهر نیشابور به دنیا آمده. امروز میخواهیم یکی دیگر از شاعران معاصر بعد از شاملو ، موسوی گرمارودی و نویسندگانی مانند هوشنگ مرادی کرمانی امروز به بررسی زندگینامه و آثار شفیعی کدکنی خواهیم پرداخت پس تا آخر مقاله همراه ما باشید.......
محمدرضا شفیعی کـدکنی شـاعر، نویسـنده و پژوهشـگر معاصـر در سـال ١٣١٨ در کدکن نیشابور به دنیا آمـد. وی "سرشک " تخلص میکرد. تحصیلات ابتدایی را در زادگاه خود گذراند و بقیه تحصیلات اش را در مـشهد بـا لیـسانس ادبیات به پایان برد. در دانشـگاه مشهد علوم عربی و فقه و اصول را فرا گرفت و آثارش را به چـاپ رسـاند. در ٢٦ ســالگی راهـی تهران شد و در دانشگاه تهران ادامه تحصیل داد. پس از اخذ مدرک دکترا در رشته زبان و ادبیات فـارسی بـه تـدریس سبک شناسی و نقد ادبـی و متـون عرفـانی پرداخـت و هم زمان در بنیاد فرهنگ ایران و کتابخانه مجلس سـنا نیز بـه کـار مشـغول شـد. وی در دانشــگاه هــای خــارج کشــور از جملــه نیویــورک و پنســلیوانیای امـریکــا هــم تــدریس کرده
محمد رضا شفیعی کدکنی متخلص به م. سرشک «در 19 مهر ماه 1318 در روستای کدکن، یکی از ولایت های دوازده گانه ی نیشابور کهن، و در خانواده ای روحانی چشم به جهان گشود. از کودکی به تشویق پدر به حفظ و فراگیری شعر و آثار ادبی پرداخت.تربیت و آموزش نخستین م. سرشک، تربیت و آموزشی دینی و شاعرانه بود. مادرش نیز به غریزه شعر میگفت؛ هر چند که نوشتن نمیدانست.پدر ایشان میرزا محمد، فرزند عبدالمجید بود و مادرشان فاطمه دختر شیخ عبدالرزاق توسلی بود. آن روزگار در کدکن زمین دار بزرگ یا فئودال بزرگ وجود نداشت و بیشتر زمین داران خرده مالک بودند. میرزا محمد شفیعی کدکنی بر روی همان مختصر زمینی که داشت کار میکرد .همبازی ایشان در دوره ی کودکی محمد عبداللهیان بود که گویا چند سالی از او بزرگتر بود .م. سرشک در توصیف آن روزهای بی غبار میگوید : « بازیگوش ترین بچه محل بودم چه در کدکن و چه در مشهد. اولین بچه ای که صبح زود وارد کوچه میشد، علی التحقیق من بودم و آخرین کسی که کوچه را ترک میکرد نیز من بودم .علتش شاید این بود که نه خواهری داشتم و نه برادری»( شفیعیکدکنی، 1392: 206).
م. سرشک از همان دوران کودکی از حافظه خوبی برخوردار بود یک شعر ده بیتی را با دو بار خواندن از بر میشد. بخش اعظم منظومه ملا هادی سبزواری را در همان سنین به خاطر سپرده بود. پدرش شخصیتی شگفت داشت. او برای تهذیب ساختاری شخصیت تنها فرزند خانواده از هر شیوه ای استفاده میکرد و به درستی که حامل بخشی از فرهنگ و تمدن اسلامی آن روز خراسان بودم.سرشک در توصیف مادرش مینویسد تمام کتابهای خانه ی ما را با حافظه ی وحشتناکش خوانده بود و به خاطر داشت، اشعار خیلی خوبی هم میسرود. در مدح امام حسین (ع) و... او به من میگفت و من با خط بچه گانه ام مینوشتم، او نوشتن بلد نبود با اینکه سواد فارسی و عربی خوبی داشت نوشتن نمیدانست.
م. سرشک در مدارس جدید درس نخوانده است و از این بابت توشه خود را سبک نمیبیند. او در این باره مینویسد: «من از اینکه به مدرسه نرفتم بسیار بسیار خوشحالم یعنی میفهمم که یک نوع عنایت الهی بود. من اگر به شیوه معمولی به مدرسه میرفتم مسلما این مایه ای که به فرهنگ اسلامی مربوط است، هرگز نداشتم»(بشردوست، 1372: 54).شفیعی کدکنی دورههای دبستان و دبیرستان را در مشهد گذراند و چندی نیز به فراگیری زبان و ادبیات عرب، فقه، کلام و اصول سپری کرد.
م. سرشک «پس از فراگیری مقدمات علوم دینی در نزد پدر، وارد حوزه ی علمیه ی خراسان شد. در حوزه به ویژه از شخصیت و آموزش شیخ هاشم قزوینی بسیار تاثیر پذیرفت. او خود میگوید که از او علاوه بر فقه واصول عملا آموختیم که از تنگ نظری های قرون وسطایی به در آییم. جز هاشم قزوینی،
ادیب نیشابوری نیز نقش پر اهمیتی در پرورش علمی و معنوی شفیعی کدکنی بازی کرد. کدکنی درباره ادیب میگوید که او برای من همیشه استاد یگانه ادبیات عرب و بلاغت اسلامی در حوزه علمی خراسان بود.شفیعی کدکنی پانزده سال آزگار در حوزه های علمیه خراسان سرگرم فراگیری بود. او آموزش فکری فلسفی و زیبا شناختی خودرا در حوزه آموخت.در سال 1344 از دانشکده ادبیات این دانشگاه فارغ التحصیل شد.
در سال 1348 دوره ی دکترای ادبیات فارسی را در دانشگاه تهران بپایان برد و از همان زمان کار آموزشگری در دانشکده ادبیات را آغاز کرد.فعالیت های اجتماعی او مدتی در بنیاد فرهنگ ایران و کتابخانه مجلس سنا به کار اشتغال ورزید و سپس به عنوان استاد دانشکده ادبیات تهران در رشته سبک شناسی و نقد ادبی به کار مشغول شد. دکتر شفیعی همچنین مدتی را بنا به دعوت دانشگاههای آکسفورد انگلستان و پرینستون آمریکا به عنوان استاد به تدریس و تحقیق اشتغال داشت»
وی در سال 1348 ش. بـه دریافت درجهء دکتری در زبـان و ادبـیات فارسی نایل شد.تحصیل در حوزه، سرمایهء فرهنگی عظیمی از معارف اسلامی را برایش فراهم آورد. همچنین طرح دیدگاههای تازه در آثارش، نتیجهء آشنایی وی با زبان انگلیسی و مطالعهء نظریههای جدید ادبی مغربزمین است».( یوسفی نکو، 1384: 143). از اینرو نظر و آرای شفیعیکدکنی در عرصۀ فرهنگ، ادبیات و شعر استادانه است. وي در ﺗﻮﺿﻴﺢ ﺷﻜﻞ ﻳﺎ ﺻﻮرت ﺷﻌﺮ ﮔﻔﺘﻪ اﺳﺖ:«
ﺷﻜﻞ ﺷﻌﺮ ﻳﺎ ﺻﻮرت ﺷﻌﺮ ﻳﻚ ﻣﻔﻬﻮم ﻋﻤﻴﻖﺗﺮ ﻫﻢ ﻣﻲﺗﻮاﻧﺪ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ و آن ﻣﺴـﺌﻠﺔ ﺷـﻜﻞ دروﻧﻲ ﻳﺎ ﻓﺮم ذﻫﻨﻲ آن اﺳﺖ، ﻛﻪ ﺑﻪ ﻃﻮر ﺧﻼﺻﻪ ﻋﺒﺎرت اﺳﺖ از ﻣﺴﺌﻠﺔ ﭘﻴﻮﺳـﺘﮕﻲ ﻋﻨﺎﺻـﺮ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻳﻚ ﺷﻌﺮ در ﺗﺮﻛﻴﺐ ﻋﻤﻮﻣﻲ آن ... ﺑﺴﻴﺎري از ﺷﻌﺮﻫﺎي ﻗﺪﻳﻢ از ﻧﻮﻋﻲ ﻳﻚﭘﺎرﭼﮕﻲ و وﺣﺪت ارﮔﺎﻧﻴﻚ ﺑﺮﺧﻮردارﻧﺪ ... ﻫـﺮ ﺷـﻌﺮ ﻳـﻚ ﺗﺠﺮﺑـﻪ اﺳـﺖ و ﺑﺎﻳـﺪ ﺗﻤـﺎم ﻋﻨﺎﺻـﺮ آن ﺑﻪﮔﻮﻧﻪاي ﻫﻤﺎﻫﻨﮓ در ﺧﺪﻣﺖ آن ﺗﺠﺮﺑﻪ درآﻳﻨﺪ»(ﺷﻔﻴﻌﻲ ﻛﺪﻛﻨﻲ، 1383: 89).
وي ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ در ﻛﺘﺎب ﻣﻮﺳﻴﻘﻲ ﺷﻌﺮ ﻫﻨﮕﺎم ﺑﺤﺚ از اﻧﺴﺠﺎم، وﺣـﺪت، و ﻳـﻚﭘـﺎرﭼﮕﻲ ﺷﻌﺮ ﻣﻲﮔﻮﻳﺪ: «اﻧﺴﺠﺎم، ﻫﻤﺎﻫﻨﮕﻲ اﺟﺰاي ﺳﺨﻦ اﺳﺖ در ﺗﺮﻛﻴﺐ ﻣﻌﻨﺎﻳﻲ ﻳﺎ ﻣﻮﺳﻴﻘﺎﻳﻲ و ﻳﺎ در ﻫﺮ دو ﮔﻮﻧﺔ ﺗﺮﻛﻴﺐ آن. در ﻫﺮ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪاي وﻗﺘﻲ اﻧﺴﺠﺎم ﻣﺤﺴﻮس اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻴﺎن اﺟـﺰاي آن ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﻳﺎ ﻛﻞ، ﻧﻮﻋﻲ وﺣﺪت و در ﻋﻴﻦ ﺣﺎل ﺗﻨﻮع وﺟﻮد داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. اﻳﻦ وﺣﺪت و ﺗﻨﻮع ازﻛﻮﭼﻚﺗﺮﻳﻦ اﺟﺰاي ﺳﺨﻦ ﻣﻨﻈﻮم ﻛﻪ ﻣﺼﺮاع اﺳﺖ آﻏﺎز ﻣﻲﺷﻮد و ﺗـﺎ ﻛـﻞ ﻳـﻚ ﻣﻨﻈﻮﻣـﻪ ﮔﺴﺘﺮش ﻣﻲﻳﺎﺑﺪ. وﺣﺪت در ﻛﻞ ادراکﺷﺪﻧﻲ اﺳﺖ و ﺗﻨﻮع در اﺟﺰا است» (ﺷﻔﻴﻌﻲ ﻛﺪﻛﻨﻲ، 1370: 373 - 573).
ﺷﻔﻴﻌﻲ ﻛﺪﻛﻨﻲ در ﻛﺘﺎب ﻣﻮﺳﻴﻘﻲ ﺷﻌﺮ ﺑﺮ آن اﺳﺖ ﻛـﻪ« ﺑﻨﻴـﺎد ﺟﻬـﺎن و ﺣﻴـﺎت اﻧﺴﺎن ﻫﻤﻮاره ﺑﺮ ﺗﻨﻮع و ﺗﻜﺮار اﺳﺖ» (ﻫﻤﺎن: 930) و در ﺑﺤﺚ از زﻳﺒﺎﺷﻨﺎﺳﻲ ﺷﻌﺮ ﺑـﺮ اﺻـﻞ وﺣﺪت، در ﻋﻴﻦ ﺗﻨﻮع، ﺑﻪﻣﻨﺰﻟﺔ ﻗﺎﻧﻮن و اﺻﻠﻲ ﻛﻠﻲ ﺗﺄﻛﻴﺪ ﻣﻲﻛﻨﺪ»
وي در ﻧﻘـﻞ ﻧﻈﺮ ﭘﻴﺮس، ﻓﻴﻠﺴﻮف اﻣﺮﻳﻜﺎﻳﻲ، درﺑﺎرة ﻣﻌﻴﺎر ﺟﻤﺎل، ﺗﻌﺒﻴﺮﻫﺎي وﺣﺪت و اﻧﺴﺠﺎم و ﻳﻚﭘﺎرﭼﮕﻲ را در ﻛﻨﺎر ﻫﻢ و ﻣﺘﺮادفﮔﻮﻧﻪ ذﻛﺮ ﻣﻲﻛﻨﺪ و ﻣﻲﮔﻮﻳـﺪ: «ﺷـﻲء زﻳﺒـﺎ داراي اﺑﻌﺎد و اﺟﺰاﻳﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪﻣﺜﺎﺑﺔ ﻳﻚ ﻛﻞ ﻋﻤﻞ ﻣﻲﻛﻨﺪ و اﻧﺴـﺠﺎم از رهﮔـﺬر ﻧﻈﻤـﻲ در رواﺑﻂ اﺟﺰاي اﻳﻦ ﻛﻞ ﺑﺎ ﻳﻚدﻳﮕﺮ ﺑﻪوﺟﻮد ﻣﻲآﻳﺪ»
شفیعی کدکنی بسیار فرهیخته و دانشمند است. اغراق نیست که بگوییم اغلب استادان ادبیات فارسی دانشجوی مستقیم یا غیر مستقیم او هستند. راز موفقیت و پویایی استاد بعد از سالها، تدریس در دانشگاه حرص به آموختن است:« من یک طلبه 15، 16 ساله بودم و بسیار حریص به یادگیری و مطالعه؛ جز ساعاتی که سر درس بودم، بقیه را در کتابخانه آستان قدس یا مسجد گوهرشاد میگذراندم»(شفیعیکدکنی، 1392: 205).
دکتر شفیعی از استادان بارز و متبحر ادبیات معاصر ایران و از محققین بزرگ به شمار میرود که در نقد شعر و ادب فارسی صاحب نظر است و در شعر و شاعری نیز مقام والایی دارد و صاحب سبک و شیوه خاصی است که او را به عنوان شاعری پیش رو میشناسند و «یکی از ویژگیهای شخصیتی دکتر شفیعی این است که وی در محافل ادبی به ندرت ظاهر میشود و بیشتر در انزوای اهل ادب به سر میبرد»
شفیعیکدکنی «در اوان جوانی به شعر و شاعری پرداخت و شاعری را با غزل آغاز کرد. وی در سال ۱۳۴۴ با انتشار کتاب «زمزمه ها» و بعدها در مجموعه های دیگر توانایی خود را در سرودن غزل و قالبهای دیگر به خوبی نشان داد. هرچند زمزمه ها در حال و هوای سبک هندی سروده شده است اما تعلق خاطر شاعر به شاعران خراسانی در آن به چشم میخورد.»
توفیق سبحانی دربارۀ شفیعیکدکنی گوید: « گوش شفیعی بسیاری از صـداها را مـیشنود که «دیگر گوشها» نمیشنوند. او بـه دیـوارة زمـان گوش میخواباند، صـداهایی مـیشنود. یـک بـار قصیدهیی بیست و دو بیتی که از منوچهری یافته بودم، به ایشان عرضه کردم، گفتند: بخوان، چـشمانشان را بـستند. گویا در آن حالت، ذهن او فعالیت بیشتری پیـدا مـیکند. بارها دیـدهام کـه شـفیعی با چشم بسته بـه سخنان طرف مقابل گوش میدهد. ابیات منوچهری را خواندم، تمام کردم. چشم باز کردند و گفتند: سـبحانی: بـه خدا... این ابیات از منوچهری است، مـن صـدای او را از ایـن ابـیات مـیشنوم. تعجب نکنید، شـفیعی صـفیر تازیانههای فرود آمده بر فضلالله حروفی را میشنود و شکوه نکردن او را هم میبیند»
اما آنچه حائز اهمیت والاتری است نه شفیعی محقق و نـه شـفیعی شاعر اسـت بلکه شفیعی انسان است. آن شفیعی متواضع و فروتناست. هیچ بخلی در آموختن ندارد، هرچه میداند بیهیچ مزد و مـنتی در طبق اخلاص میریزد. اگر چیزی را نداند، مانند برخی پرسنده را سرگردان نـمیکند و بـا عـباراتی قلنبه مخاطب را به دنبال نخود سیاه نمیفرستد. به سادگی میگوید: نمیدانم. «ناز بر فلک و حکم بر سـتاره نـمیکند.» او در عربیت جایگاهی والا دارد، اما هرگز کسی ندیده است که در کلام عادی تکیه کلام عـربی داشـته بـاشد. در مجلس او غیبت کسی را نمیتوان شنید»
زمزمه ها نخستین دفتر شعری م.سرشک است که در سال 1344 منتشر شد و شاید از نظر قلب و قالب ضعیف ترین دفتر شعری اوست».(زرقانی، 1383: 42). م.سرشک خود در این باره میگوید: « تا آخرین مراحل صفحه آرایی این مجموعه به نظرم رسید که بعضی از شعرها از جمله تمامی دفتر زمزمه ها را که روحیه عاریتی و بیمارگونه سبک هندی حاکم بر بعضی از غزل های آن را دیگر به هیچ وجه نمیپسندم؛ ولی دیدم همان هایی که چنین اندیشه هایی درباره آنها دارم بارها و بارها در حافظۀ دیگران دیده ام. بهترین شعر برای هر کس شعری است که آن را با دل خویش هماهنگ بیند به احترام چنین دل هایی از این کار چشم پوشیدم»
اصل تلاش سالیان وی، تألیف کتابهای ارزشمندی است؛ چون صور خیال در شعر فارسی، موسیقی شعر، ادوار شعر فارسی(از مشروطیت تا سـقوط سـلطنت)، شاعر آینهها، شاعری در هجوم منتقدان، تازیانههای سلوک، مفلس کیمیافروش، رستاخیز کلمات، باچراغ و آینه، زبان شعر در نثر صوفیانه ... .شفیعی کدکنی در حوزهء تصحیح متون و همچنین ترجمه،آثار ارزندهای پدید آورده است و علاوه بر همهء اینها، دو مجموعه از شعرهای وی، آینهای برای صداها و هزارهء دوم آهـوی کوهی(شامل دوازده دفتر از شعرهای او) نیز منتشر شده است.«شفیعی از معدود ادیبانی است که در ایـن روزگـار از خود بیگانگی انسان در تنگناهای اقتصادی، زندگی خود را وقف معرفت ادبی کرده است. کتابهایی چون صور خیال در شعر فارسی، شاعر آئینهها گزیدهء غزلیات شمس و صدها مقالهء محققانه و نیز متون مصحح و مـنقح اسـرار التوحید و مختار نامه و...در کنار انبوهی از مجموعههای شعر گواه عشق این مرد به فرهنگ آبگون و آتشسار این آب و خاک است.»(سرامی،1377: 21)
از م. سـرشک تا کنون چنـدین دفتـر شـعر بـه چـاپ رسـید است : «زمزمه ها، از زبان برگ، شبخوانی، در کوچه باغ های نشابور، مثل درخـت در شـب باران، از بودن و سرودن، بوی جوی مولیان، مرثیه های سـرو کـاشـمر، خطـی ز دلتنگـی، غزل برای گل آفتابگردان، در ستایش کبوترها، ستاره دنباله دار. بعدها همه این دفتـرهـا، در دو جلد به عنوان های «آیینه ای برای صداها» و «هزاره دوم آهـوی کـوهی» بـه چـاپ رسید(زرقانی،١٣٨٤: 1٦٩).
کتاب«هـزارهء دوم آهـوی کوهی» در برگیرندهء پنج مجموعهء شعر سـراینده و مجموعاً دارای دویست و چهل و چـهار شـعر است. با تأمل در نام مـجموعهها: ـرثیههای سرو کاشمر، خطی زدلتنگی، غزل برای گل آفتابگردان، در ستایش کبوترها و ستارهء دنبالهدار، نـیز مـیتوانیم ذهنیت شاعر را در حال نوسان مـیان نـو و کـهنه ببینیم»
شفیعی کدکنی از جمله شاعرانی است که شکوفایی آنها به سالهای پیـش از انـقلاب باز میگردد، همچنین او «از معدودشاعران مطرح پیـش از انـقلاب است کـه پس از انـقلاب نـیز به طور جدّی به فعالیت شـعری خود ادامه میدهد. این در حالی است که آثار او در سالهای پس از انقلاب، چهرۀ کاملا متفاوتی پیداکرده است؛ بـدین مـعنی که در این زمان، شعر او به جـای مـاهیت اجتماعی-سـیاسی پیـشین، مـاهیتی فلسفی یافته اسـت. شـفیعی کدکنی شاعری را با سرودن مجموعۀ زمزمهها-که بعدها خود، آنها را اشعاری بیمارگونه خواند-آغاز کرد و سپس بر اثـر آشـنایی بـا چهرههایی مانند دکتر شریعتی، به سمت جـریان شعر نـو کـشیده شـد. بـا ورود بـه تهران و قرار گرفتن در جوّ سیاسی سالهای بحرانی انقلاب اسلامی، شفیعی کدکنی تبدیل به شاعر اجتماعی-سیاسی تمام عیار گردید، تا آنجا که با آثاری چون در کوچه باغهای نیشابور،گـوی سبقت را از بسیاری شاعران سیاسی هم عصر خود ربود» (امینخانی، 1392: 32).
بخوان به نام گل سرخ در صحاری شب که باغها همه بیدار و بارور گردند
بخوان دوبـاره بـخوان تا کبوتران سپید به آشـیانۀ خـونین دوباره برگردند
(شفیعیکدکنی، 1376: 239)
وقوع انقلاب، مسیر شاعری شفیعی کدکنی را همچون بسیاری از شاعران، به سمت و سویی دیگر سوق داد. با به ثمر رسیدن تلاشهای مردم«دورهـای دیـگر آغاز میشود و مانند سـیل هـمۀ لحظهها و دیروزها را میشوید. دیگر از شفیعی کدکنی چندان آوایی شنیده نمیشود.آوای اصلی از محمّد رضا شفیعی کدکنی، استاد و پژوهندۀ ادب کلاسیک فارسی است»(عابدی،1381:34).در شعرهای پیش از انقلاب شفیعی کدکنی، دو بن مایۀ اصلی شعر متّعهد، یعنی تلاش برای بیداری تودهها و دگرگونی اوضاع، آشکارا دیده میشود؛ چنانکه نویسندۀ کتاب در جـستجوی نـیشابورمینویسد:«این مجموعه حاوی اندیشههای اجتماعی است. شاعردر اینجا انسان را موجودی اجتماعی و بالطبع شعر و هنر را ابزاری برای رشد و خودآگاهی اجتماعی میداند»(بشردوست،1379:196). یافتن نمونههای شعرهایی از این دست، البتّه کار دشواری نیست. «دغدغۀ اصلی او در این سالها یافتن ماهیتی تازه و منطبق با حال و هوای دوران پس از انقلاب است. به همین دلیل، در شعر این دورۀ او با مفاهیمی برخوردمیکنیم کـه پیـش از آن در مجموعههای او سـابقه نداشت. یکی از این مفاهیم و موضوعات، جستوجوی شاعر است برای یافتن ماهیتی تازه. شاعر در این جستوجو به اندازهای جـدّی و مصرّ است که یکی از زندگینامه نویسانش را بر آن داشته تا صحبت از همسخنی او و مـارتین هـایدگر-فـیلسوفی که پرسش از هستی را اصلیترین پرسش فلسفۀ او دانستهاند- به میان بیاوردو
شفیعی کدکنی با تخلص م.سرشک، شاعری چندبعدی است که از زوایای گوناگون باید به اشعارش پرداخت. محمدرضا شفیعی کدکنی شـاعری هستند که گاهی به تحقیق هم مشغول میشود.کوتاه ترین اشـعار اولش نـام کتابهای ایشان است: از زبان برگ، بوی جوی مولیان، در کوچه باغهای نشابور، شبخوانی، هزارة دوم آهوی کوهی و...توفیق سبحانی دربارۀ شعر شفیعی گفته است: «شعر شـفیعی حـماسه است؟ مرثیه است؟ دادستاندن است؟ ظالم ستیزی است؟ هرچه هست چون آبشار جاری است. این آبشار گـاهی بـه جـای آب، سنگ بر سر نکوهیدگان میباراند. گاهی لهیب دوزخ را دارد، یک بار نمیسوزاند که راحت کند، میسوزاند، مـرهم مینهد، التیامش میبخشد تا دوباره بسوزاند»(سبحانی، 1389: 46). ذهن استاد چندان با شعر درآمیخته است کـه بـه همهء روندهای عالم شاعرانه مینگرد.حتی به مرگ که علی الظاهر پایان تـلخ و انـدوهبار زنـدگی است نگاهی زیبایی شناسانه دارد:
در میان گونه گونه مرگها تلختر مرگی است مرگ برگها
زانـکه در هـنگامهء اوج و هبوط تلخی مرگ است با شرم سقوط.
وز دگر سر خوشترین مرگ جهان، -ز آنـچه بـینی آشـکارا و نهان-
رو به بالا وز پستیها رها- خوشترین مرگی است مرگ شعلهها
در میان شعرای معاصر،کمتر کسی از لحاظ داشتن پشتوانهء عظیم فرهنگی و اطلاعات وسیع، بمانند شفیعی کدکنی باشد، سخن به گزاف نگفتهایم، زیرا آثار مکتوب او گـواهی صـادق بر این ادعاست. هرچند این آگاهی وسیع-گاه-جنبهء شاعرانگی اش را تحت الشعاع قرار داده و به برخی اشعارش رنگ و بوی تصنع داده و باعث شده است برخی از منتقدان در برابر آن موضعگیری کنند.برای مـثال نـادر نـادرپور در این مورد میگوید:
«م.سرشک واژههای رنـگین را از ایـنسوی و آنسوی برمیگیرد و با دانش عروضی و ذوق ادیبانهای که دارد، یکیک آنها را مانند کاشیهای معرق فیروزهفام و چشمنواز در کنار هم میچیند و سپس مجموع آنها را در تـاریکی غـلیظ ابـهام رها میکند...»
اما کسانی که با شـعر شـفیعی آشنایی عمیقی دارند، اینگونه قضاوتها را زیاد نمیپسندند و آن را ناعادلانه میشمارند. اگر شفیعی واژگانی را از اینسوی و آنسوی گرفته-این موضوع غـالبا بـر دفـترهای نخستین او صدق میکند- بار معناییشان را تغییر داده و به آنها حیاتی تـازه بخشیده است. از سویی دیگر، این جبر سنت شعر فارسی است؛ کارکردی است که دانش عمیق شفیعی آن را به وی تـحمیل کـرده و نـهتنها نقصی برای او محسوب نمیشود، بلکه همین پیوند عمیق شعر او با گـذشته از رازهـای ماندگاری شعر او و هر شاعر دیگری است .به قول باختین هیچ اثری نمیتواند در قرنهای آتی زنده بـاشد، مـگر ایـنکه از قرن گذشته تغذیه کرده باشد»
این مسئله همان نظریۀ بینامتینیت است که بسیار مورد قبول نظریهپردازان ادبی است:« شفیعی کدکنی از جمله شاعران معاصر است که از مـیراث ادبـی کـهن در حد بسیار گستردهای برخوردار است و این برخورداری به صورتهای متنوّع در آثار شـعری او چـه در زمـینۀ اندیشه چه در زمینۀ مضمونسازی و تصویرپردازی و ترکیبات زبانی گاهی آشکار و گاه پنهان به چشم مـیخورد. این نمونههای متنوّع که در ذیل خـواهد آمـد و بـسیار بیشتر از آن خواهد بود اگر چونان که باید بشمری، دلالت بر اقتباس آگاهانه یا ناآگاهانۀ شفیعی از سـنت و تـأثیر گسترده و عمیق میراث ادبی در شکل بخشیدن به ذهنیت او دارد.
**************
از هر چه بگذریم توصیف استاد از زبانِ دانشجویانش چیز دیگری است. شفیعی کدکنی برای عاشقان ادبیات و فرهنگ ایران زمین حکم رستاخیز ادبی دارد. نامش وزنه ای است که تئوریهای خشک ادبی را در ذهنت جایگیر میکند و لطافت تدریسش آموزه های بایزید و عطار را میفهماند.
خوش آن روزهایی که در کلاس درس استاد شفیعی کدکنی در دانشگاه تهران نشستم و از محضر آن استاد بی بدیل ادبیات بهره ها بردم. ناصرخسرو، سنایی غزنوی، مثنوی معنوی، و نظریه های ادبی.
تشکر از شما که تا آخر این مقاله همراه ما بودید در ادامه مقالاتی که ممکن است بپسندید را برای شما به نمایش خواهیم گذاشت:
زندگی پر پیچ و خم احمد شاملو: بررسی کامل زندگینامه و آثار
علی اکبر دهخدا: بزرگمرد ادبیات پارسی
خواجه حافظ شیرازی: بررسی کامل زندگینامه و آثار
اراداتمند شما گروه رواد.............
بستن دیگر باز نشو! |