menuordersearch
ravaad.ir

خواجه حافظ شیرازی (لسان الغیب)

عبارت مورد نظر خود را جستجو کنید ...
۱۴۰۱/۱۱/۹ یکشنبه
(5)
(0)
خواجه حافظ شیرازی (لسان الغیب)
خواجه حافظ شیرازی (لسان الغیب)

گروه علمی آموزشی رواد تقدیم می‌کند


در این مقاله زندگینامۀ خواجه شمس الدین حافظ شیرازی را شرح داده می‌شود.

خواجه شمس الدین محمد ابن بهاالدین محمد حافظ شیرازی که در سال 727 هجری قمری( 717سال پیش) در شهر شیراز به دنیا آمد و در سال 792 در سن 65 سالگی از دنیا رفت.

 

زندگینامه

متاسفانه از داستان زندگی حافظ اطلاعات زیادی در دسترس نیست ولی یکسری اطلاعات بجا مانده از زندگی این شاعر پر افتخار را برایتان شرح می‌دهم.

مشهور است که حافط در ابتدای جوانی شاگرد نانوا بوده و در شعرهای خودِ حافظ آمده که چهل سال مشغول آموختن علم و فضل بوده و به دلیل شعرهای معروف و پرآوازه حاکمان زیادی او را به دربار خود فرا می‌خواندند و او در طول زندگی با بزرگان و عالمان و اهل ادب همنشینی می‌کرده‌است. وی همچنین در نوجوانی و جوانی‌اش هم به حفظ قرآن پرداخته است و به دلیل حفط کل قرآن به او حافط می‌گویند. بعضی نیز بر این باورند که حافظ به‌علت موسیقی‌دانی و موسیقی‌شناسی حافظ نام دارد.‌

 

دیوان حافظ


این کتاب بجامانده از تمام شعرهای حافظ است و بیشتر شعرهایش در سبک غزل با زبان فارسی است. سبکِ شعرهای حافظ عرفانی و عاشقانه است. و در ذیلِ ادبیات مغانه جای می‌گیرد. یک غزل کاملاً عربی به همراه قصیده و قطعات هم در این دیوان دیده می‌شود.
دیوان حافظ 500 غزل دارد و محمد گلندام احتمالاً شعرهای وی را جمع آوری کرده‌است. جالب توجه است که این کتاب مورد توجه ادیبانِ کشورهای اروپایی واقع شده و به چند زبان دنیا ترجمه شده‌است.
حافظ در شعرهایش از قران هم بهره می‌گرفت و به همین دلیل یکی از القاب او لسان‌الغیب به معنی زبان غیب است.

 

درگذشت و آرامگاه

دربارۀ سالِ درگذشت حافظ اختلافات زیادی وجود ندارد. سال درگذشت حافظ همان طور که بالاتر هم اشاره کردم در سال 792 هجری قمری و در سن 65 سالگی نقل شده‌است. آرامگاه حافظ در شهر شیراز یعنی محل تولد ایشان است و در مصلای شهر به خاک سپرده شده‌است. در سال 855 هجری قمری پس از تسخیر شیراز توسط ابوالقاسم بابر تیموری و به دستور وزیر وی آرامگاهی برای او ساخته شد.



اوضاع اجتماعی زمان حافظ

پيش از آنکه حافظ در شيراز به دنيا بيايد، قوم مغول با هجوم ويرانـگر خـود، بسياري از شهرهاي آباد ايران را که از مراکز مهم آمـوزشي‌ و عـلمي بـودند، بـه آتـش کشيده و بسياري از کتـابخانه هـا و پايگاه هاي دانش اندوزي را تخريب کرده بود. اما فارس با تدبير اتابک زنگي- ممدوح سعدي- از اين بلاي خـانمان سـوز نـجات‌ يافته‌ و برکنار مانده بود. سعدي در بوستان بـا اشـاره بـه هـمين رخـداد، قـوم مغول را يأجوج کفر خوانده و ممدوح خود را ستوده است.


سکندر به ديوار روئين و سنگ     بکرد از جــهان‌ راه‌ يأجوج تنگ
تو را سد يأجوج کفر از زر است     نه روئين چو ديوار اسکندر است


(يوسفي،1381: 39)


زندگی حافظ

 

 

کتاب ارزشمند روایت شناسی غزل حافظ هنر حافظ را به صورت علمی و روشمند شرح و توضیح داده است.

 

سـدۀ هشتم، يکي از سده هاي پرآشوب تاريخ ايران است‌ و «حافظ‌ در شيراز شاهد دگرگوني هاي پي در پي در عرصه هاي مختلف حکومت در اين دوره بوده است و بسياري از سروده هاي او با تأثير
پذيري از همين جريان‌ ها‌، آفريده‌ شده است. تغيير پياپي پادشـاهان‌ و امـيران‌ و سلسله‌ هاي آنان، عدم امنيت را دامن ميزد. سلاطين و امرا که سرمشق و نمونه ی کامل عيار مردمند، خود به فساد منسوب بودند. ابوسعيد‌، شيخ‌ حسن‌، را به طلاق زن معقوده خود وادار و او‌ را‌ تزويج مي کنـد، مـبارزالدين بر پسران خود بدبين است، شاه شجاع و شاه محمود، چشم پدر را ميل مي کشند‌، کور‌ مي‌ کنند و به زندان مي افکنند. شاه محمود، به مـخالفت بـرادر‌ خود و شاه يحیي عليه عـم خـويش طغيان مي کنند و سال ها به جنگ و جدال مي پردازند. شاه شجاع‌ و شاه‌ محمود‌، از پدر خود مبارزالدين و سلطان اويس از پدر خويش شاه شجاع‌ بيمناک‌ است. شاه شـجاع، چـشم پسر خود شبلي را مـيل مـي کشد. زوجۀ حسن ايلکاني، او را‌ دربستر‌ خواب‌ به دست خود به قتل مي رساند و زن شاه محمود، شاه شجاع‌ را‌ به‌ خصومت با شوهرش تحريک مي کنند. بغداد خاتون شوهر خود- ابوسعيد- را مـسموم مـي‌ کند‌. مادر‌ شاه شجاع به فسق روزگار مي گذراند» (معين، 1375: 57).


جامعۀ عصر حافظ اسـير تـرفندهاي عـوام‌ فريبانه‌ايست که ريا را حلال مي دانند. عصر حافظ عصر انحطاط ارزش‌هاي‌ اخلاقي‌ و رواج‌ ريا و رياکاري است. مشاهدۀ اين فسادها و نابساماني هـاي ‌اجـتماعي، حافظ را که بي شک مردي‌ ديندار‌ و پاي‌ بند به اصول و موازين شرعي و اخلاقي است؛ هـمچون هـر مـعتقد راستين و با‌ ايمان‌ ديگر رنج مي دهد. تأثير شديد حافظ از محيط نابسامان آن روزگار به حـدي است که‌ نمي‌ تواند از کنار آنچه در جامعه آشفته خود مي بيند بي تـفاوت‌ بگذرد‌ و تعهد و رسالتي را که در قـبال مـردم‌ دارد‌ به‌ بهترين وجه ممکن به انجام نرسان.»(خالصی، 1387: 42).

 

«روزگار‌ زندگي‌ خواجه تقارن دارد با شيوع بيماري‌هاي گوناگون اخلاقي در جامعه، ريا و تزوير، دروغ‌ و نيرنگ‌، فحشا و خيانت، تباهي و فساد و تبهکاري‌، جامعه‌ او را‌ فرا‌ گرفته‌ و زبوني‌ها و پستي هـاي مشتي انسان‌نما‌ شرافت‌ انسانيت را تا حد زيادي تنزل داده است. ارزش‌هاي اخلاقي و مذهبي سقوط‌ کرده‌ و خدعه و سالوس ورزي چنان قيامتي و فتنه‌ اي بپا کرده و حوادث‌ و آشوب‌ها‌ چندان مهيب مي نمايد که‌ بايد‌ آخر زمان فـرا رسـيده باشد. حال چگونه‌ مي‌ توان اين همه تزوير‌ را‌ ديد و خاموش نشست؟ ريا و سالوسي واعظان و صوفيان و زاهداني که زهد را وسيله و دستاويز پيشـرفت کار‌ و فـريب‌ عوام و حتي حکومت وقت ساخته اند‌، سبب‌ مي گردد‌ تا‌ حافظ‌ بر آنان تازد و خرده‌ بگيرد و به هر نحو ممکن به استهزاء ايشان بپردازد و زاهدان ريايي و واعظان جلوه گر بـر‌ روي‌ مـنبر و صوفيان بي اخلاص را از‌ دم‌ تيغ‌ تنبيه‌ و طنز‌ بگذراند» (نياز کرماني‌،1369‌،ج 11/ 200).

 

اوضاع نابسامان قرن هشتم و روزگار زندگي‌ خـواجه‌ «در آن بناي‌ اخلاق فرو مي ريزد سـرچشمه هـاي مـبادي اخلاقي مي خشکد و پول پرستي ها و سلطه خواهي ها رواج مي يابد و فزوني مي گيرد سبب مي شود متاسفانه امر‌ ديانت هم از اين رهـگذر بـي‌گـزند نماند و به دکه اي و دکاني براي کسب منافع افراد نـاشايست تـبديل گردد و شريعت و هم طريقت مبدل به کالايي براي جلب عوام شود و همه‌ نيز‌ در خدمت زورمندان حاکم و زرپرستان بي فرهنگ درآيد و هـمين سـست ايمـاني و بي اعتقادي سبب گردد تا اهل درک و درد از اين زهدفروشان ريايي روي برتابند و بوسيدن دسـتشان و حتي شنيدن‌ وعظشان‌ را هم خطا ببينند» (نيازکرماني،1369: ج11/ 203).

 

وجود چنين اوضاع و احوال و شرايط و زمينۀ مساعدي بي شک در ساختن و پرداختن افراد فرهيخته و هوشياري همچون خـواجه حـافظ‌ بـا‌ آن دانش و آگاهي که‌ هم‌ نسبت به ناهنجاري هاي اجتماعي داشته و هم نـسبت بـه شـرع و حقيقت و با دست مايه آن حساسيت و خلاقيت و سرشت والاي ادبي و انساني، با انتخاب بهترين راه و روش؛ يعني مـکتب رنـدي، بـه‌ بهترين‌ وجه توانست تعرض و تعريض هاي فراوان خود را با آن مشي و مرام و اوضاع ابراز کنـد و انـتقاد و افشاگري هاي توفنده خويش را آنگونه زيبا و شيوا در قالب غزل‌هاي ناب و دلنشين بيان‌ سـازد‌ و بـرملا کنـد‌ و حتي تا مرز چون و چراهاي مکتبي و فلسفي و ديني در جهان بيني خويش علي رغم مـحدوديت هـا و سخت‌ گيري هاي زمانه پيش رود. وی نقش بارز خود را در‌ عرصه‌ های‌ اجتماعی و انتقادی و لزوماً بـا اسـتفاده از طـنز و مطایبه و کنایه پردازی در حال رندی و زیرکی و در عین حال ‌در‌ لباس فاخر ادبی و نزاکت و دلنشینی گفتار به خـوبی ایـفا کرده است انگونه که‌ کمتر‌ کسی‌ را صاحب این سان کمال و ادب در فخانت گـفتار سـراغ داریـم؛ خلاصه آنکه اگر آن‌ شرايط گفته شده زماني و مکاني فراهم نبود و اگر در آن عصر فردي زيرک‌ و انـديشمند و شـاعر و اديب و عـارف‌ بسان‌ خواجه با اينگونه شرايط روبرو نمي شد، هرگز شاعري به نام خـواجه حـافظ شيرازي با آن مشخصات و هويت و شأن و مرتبت و ديواني ممتاز و پربار و منحصر همچون ديوان او امکان ظهور و بروز پيدا نمي‌ کرد و اسـتعدادي آنـچنان را شکوفا و پربار به بار نمي‌آورد. آري بايد گفت شرايط زمان و مکان در مواجهه با اسـتعدادهاي گـوناگون و تلفيق اين دو با هم است که مردان بزرگ و نـوابغ را‌ مـي‌ سـازد و مي پروراند»(خالصی،40:1387).

 

حافظ شيرازی اين نـکته را دريافـته بود که علي رغم درک و دردي که از نابساماني ها و نابهنجاريهاي جامعه مي‌کشيد و تلاش مي کرد‌ که‌ آن‌ها را بـه هر نحو به شکل انـتقادات و ايرادات و اعـتراضات و چه بـسا سـتيزه جـويي ها بر ملا بسازد؛ اما «بـا هـوشياري و زرنگي رعايت تاب و تحمل جامعه را هم مي‌ نمود‌ و بدون آنکه آن دردها و گـفتني هـا را در سينه مدفون و با خود به ديار ابـد ببرد زيرکانه و هنرمندانه و بـه يک کلام رنـدانه آن‌ها را در پرده و کنايه و ايهام قابل‌ تـأويل‌ و تـغيير‌ و تعديل و حتي قابل تفسير و به‌ حسب‌ ضرورت‌ انکار و گاهي از زبان غير و زماني مـتناقض بـا شگردهاي ذکاوتمندانه بيان مي کرد. او چـاره اي جـز زدن بـه صف رندان‌ بـازيافته‌ و سـازنده‌ نداشته است تا نـاگفتني هـا را بگويد و زمين‌ و آسمان‌ را مخاطب نکته ها و ظرائف و ايرادات سخت خويش قرار دهد و آن‌ها را در قالب غـزل هـاي ناب و دلنشين ارائه‌ نمايد‌ و ماندگار‌ سـازد بـي آنکه در مـظان تـکفير و مـجازات و تنبيه و تعزير برقرار‌ گـيرد و اين کار سهل و آساني نبوده است» (همان،44).

 

مرقد حافظ در شیراز

 

غزل اول خواجه
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها                    که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها
به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید            ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها

مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم     جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها
به می‌سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید        که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل           کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها
همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر           نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل‌ها
حضوری گر همی‌خواهی از او غایب مشو حافظ        متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها

 

 

چرا حافظ را لسان الغیب می‌نامند؟

 

 

محمد گلندام در توصیف خواجه گوید: لاجرم رواحل غزل‌های جهانگیرش در ادنی مدتی به اقصای ترکستان و هندوستان رسیده، قوافل سخن‌های دلپذیرش در اقلّ زمانی به اطراف و اکناف عراقین و آذربایجان کشیده ... اما به واسطه ی محافظت درس قرآن و ملازمت بر تقوا و احسان و بحث کشاف و مفتاح و مطالع و مصباح و تحصیل قوانین ادب و تجسس دواوین عرب به جمع اشتات غزلیات نپرداخت و به تدوین و اثبات ابیات مشغول نشد. (غزلیات حافظ، شرح خطیب رهبر: مقدمه/ بیست.پنج)

 

منظورآن که شعر حافظ در روزگارش رواج داشته. او اهل مطالعه و استمرار بر مطالعه، اهل دینداری و اخلاق بوده. کتاب‌های بسیاری ازجمله، کشاف و ... را می‌خوانده؛ درنتیجه وقت نداشته گویا راغب هم نبوده که اشعارش را گردآوری کند. گلندام پس از مرگ خواجه دیوانش را گرد آورده است.

 

حافظ مدرسه و خانقاه را مطلوب نیافت. به خرابات که همان میخانه ی معرفت است، روی آورد؛ آن جا که بنیادِ خودخواهی و خودبینی را ویران کند و انسان حقیقت جو را از بند تقلید و خرافات و عادات برهاند. او به طریقه ی ملامتیان تعلق خاطر داشت.

 

 

 

گروه علمی - آموزشی رَواد

پژوهشگران و نویسندگان:

دکتر فاطمه حکیما، امیرعباس حکیما


 

منابع:

https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AD%D8%A7%D9%81%D8%B8