menuordersearch
ravaad.ir

0 تا 100 زندگی شاملو + حقایق پنهان زندگی

عبارت مورد نظر خود را جستجو کنید ...
۱۴۰۱/۱۱/۱۲ چهارشنبه
(3)
(0)
0 تا 100 زندگی شاملو + حقایق پنهان زندگی
0 تا 100 زندگی شاملو + حقایق پنهان زندگی

احمد‌ شاملو

 

 

سلام به شما دوستان عزیز در این مقاله می‌خواهیم به زندگی یکی بهترین شاعران معاصر یعنی احمد شاملو بپردازیم پس با گروه رواد در این مقاله همراه باشید.

 

محتوا های این صفحه:

به دنیا آمدن و خانواده ایشان

فعالیت های سیاسی و زندان رفتن

ازدواج

روزنامه نگاری و دوران شعری

فعالیت های سینمایی

همکاری با رادیو و تلویزیون

استادان احمد

به دنیا امدن و خانواده

«احمد شاملو در تاریخ 21 آذر سال 1304 شمسی در تـهران‌ به دنیا آمد. پدر شاملو حیدر افسر‌ ژاندارمری بود و مادرش کوکب‌ عراقی‌ از قفقازیهایی بود کـه انقلاب‌ بلشویکی 1917 روسیه، خـانواده‌اش را بـه ایران‌ کوچانده بود.

پدر شاملو به دلیل طبیعت‌ حرفه‌ای،با خانواده‌اش دور از شهر و دیار خود و در شهرهای دور افتاده‌ و نقاط مرزی به سر می‌برد به‌ این سبب کودکی احمد شاملو در شهرهای رشت، سمیرم،اصفهان،آبـاده،شیراز و خاش سپری‌ شد»(.» (شاملو، 1376: 13).
او در یادداشتی،پدرش را اینگونه معرفی‌ می‌کند:
«بیچاره پدرم‌، آنقدر‌ در درجهء سرگردی مانده بود که«سرگرد»معادل اسمش شده بود...»(شاملو، 1352: 32).
«وی تحصیلات ابتدایی را در شهرهای خاش، زاهدان،مشهد گذراند و برای طی دورهـء مـتوسطه در دبیرستان ایرانشهر ثبت نام‌ کرد‌ و تا سال سوم در این‌دبیرستان درس خواند»(عبداللهی، 1376: 910).
«شاملو از ابتدای جوانی و شاید تحت تأثیر شرایط محیط،علاقهء وافری به«آلمانی»ها ابراز می‌کرد و این شوق تا آن حد بـود‌ کـه‌ برای تحصیل در دبیرستان‌ صنعتی تهران(که استادان آلمانی در آن حضور داشتند) کلاس سوم دبیرستان را رها کرد و در کلاس‌ اول دبیرستان صنعتی ثبت نام کرد.

پدر شاملو در‌ اوایل دهه بیست شمسی برای درست کردن وضعیت از هم پاشیده ژاندارمری ها به گرگان و ترکمن صحرا اعزام شد و در زمان جنگ جهانی دوم و ورود متفقین به ایران، در فعالیت های نظامی شمال کشور شرکت کرد  و در سال 1322 که به تهران بازگشت برای اولین بار دستگیر شد و به زندان رفت»(همان). شاملو در شهر ارومیه «به صف هواداران رژیم‌ پهلوی پیوست و در این عـرصه تـا آن حد پیش رفت‌ که مـورد نـفرت مـردم قرار گرفت‌ بـه طـوری که نیروهای‌ پیشه‌وری و حـزب دمـوکرات در اولین ساعات اعلام‌ خودمختاری،به خانهء آنها ریختند و احمد شاملو و پدرش را بازداشت کردند.«آیدا»تـحت تـأثیر تلقینات مبالغه‌آمیز«احمد شاملو»در‌ این‌ مـورد مـی‌گوید: پیشه‌وری و دمـوکراتها احـمد شـاملو و پدرش را دستگیر می‌کنند و آن دو را نزدیک بـه دو ساعت در مقابل جوخهء آتش نگه می‌دارند تا از مقامات بالا کسب تکلیف‌ کنند‌«)لنگرودی، 1385: 943). «وی در سال 1325 و پس از بازگشت بـه تـهران در حالی که هنوز سال چهارم دبـیرستان را تـمام نـکرده‌ بـود بـرای همیشه‌ درس‌ و مـدرسه را کـنار گذارد. شاملو در سال 1356 ایران را‌ به‌ مقصد آمریکا تـرک گفت.او در‌ مجامع‌ دانشجویی‌ آن‌ دیار‌ گفت:«ایران‌ را به عنوان اعتراض به سیاست‌های رژیم‌ پهلوی ترک گفته است. در حالی که سازمانها‌ و نهادهای‌ رژیم‌ حمایت همه جانبه از او را در‌ دستور‌ کار‌ داشتند‌ و بـه‌ او‌ مـحرمانه کمک می‌رساندند.در همین سال انتشارات امیر کبیر گزیده‌ای از اشعار او را انتشار داد و حق التألیفش را به امریکا فرستاد»(شاملو، 1351: 21).
«شاملو در سال‌ 1357‌ آمریکا را ترک کرد و به‌ عنوان سردبیر هفته‌نامه ایرانشهر در لندن اقامت‌ گـزید.هـمکاری احمد شاملو با ایرانشهر چند ماهی‌به طول انجامید و او 12 شماره از این مجله را انتشار داد‌.در ایـن ایـام انـقلاب در ایران اوج گرفته‌ بود و در اسفند 57 یعنی زمانی که‌ رژیم‌ پهلوی به طور کامل ساقط شـد،بـه ایـران بازگشت.او در ابتدای‌ سال 1358 در کسوت یک انقلابی،صحبت از زجر و شکنجه و سختی و مرارت‌هایی راند که در راه‌ بـراندازی رژیـم‌ پهلوی‌ متحمل شده است!یکی از آشنایان نزدیک او که در جریان تمام فراز و فـرودهای‌ زنـدگی شـاملو،به ویژه دهسال آخر سلطه خاندان‌ پهلوی قرار داشت،طی یادداشتی کوتاه به‌ افشای‌ بـعضی از اسـرار و چـگونگی حمایت رژیم شاه از او پرداخت»(همان: 65).

 

زندان رفتن


شاملو‌ می‌کوشید‌ حادثهء نخستین زندان رفتن خود را از نظرها‌ مخفی‌ کند و حرف و سخنی در اطـراف‌ آن بـه مـیان نیاورد.اما هر گاه بـر اسـاس ضـرورت‌ صحبت از آن به‌ میان‌ می‌آمد‌،زندانی شدن خود را محصول احساسات وطن‌پرستی افراطی(ناسیونال‌ شوونیسم‌)معرفی می‌کرد.بعضی از دوستان او هم‌ همین رویه را دنـبال کـرده و نـوشته‌اند: «شاملو حدود سال 1323، به‌ سبب اعـتقادات شـونیستی در زندان متفقین گذرانیده‌ است...»(لنگرودی، 1385: ج1/ 355).
ماهنامه‌«آدینه‌»در این مورد می‌نویسد: «اولین باری که احمد شاملو به زندان رفت، بسیار جـوان بـود و جـالب‌ آنکه‌ مردمی‌ترین‌ شاعر فارسی،برای بار اول به اتهام گرایشات فـاشیستی و هواخواهی از آلمان‌ هیتلری‌،به‌ زندان افتاد».(نیکی، 1377: 65).


ازدواج شاملو
شاملو در سال 1326 در سن 22 سالگی ازدواج‌ کرد همسرش اشرف اسلامیه نام داشت و از خانواده‌ کازرونی‌های اصفهان بود. شاملو در سال ۱۳۲۶ در سن بیست و دو سالگی با اشرف‌الملوک اسلامیه ازدواج کرد. هر چهار فرزند او، سیاوش، سامان، سیروس و ساقی حاصل این ازدواج هستند. این ازدواج به جدایی می‌انجامد و شاملو پس از یک دهه در سال ۱۳۳۶ با طوسی حائری ازدواج می‌کند. دومین ازدواج شاملو، همچون نخستین ازدواج، مدت زیادی دوام نمی‌آورد و چهار سال بعد در ۱۳۴۰ از همسر دوم خود نیز جدا می‌شود. اما سومین و آخرین پیوند زناشویی شاملو با آیدا، در سال ۱۳۴۳ بود که تا پایان عمر خود، عاشقانه با او زیست»(همان: 932).
« آیدا‌« به‌ سبب روح بزرگش در شعر و کلام شاملو، ستایش‌ شده‌است‌:
«توفان‌ها / در رقص عظیمِ تو / به شکوه‌مندی / نی‌لبکی مـی‌نوازند» (شـاملو، 1384: 497).
«امـیدی / پاکی و ایمانی / زنی / که نان و رختش‌ را‌ / در‌ این قربانگاه بی‌عدالت / برخیِ مـحکومی مـی‌کند که منم» (همان: 477‌).
مهر او پوشاننده «روح عریان» شاعر است و «نبردافزاری» است تا شاعر «با تقدیر خویش، پنـجه‌درپنجه» (هـمان: 452-453‌) کـند‌. مهری‌ که شاملو سال‌ها در طلب آن بوده‌است.

ازدواج شاملو با ايدا

آثار و فعالیت‌های ادبی شاملو


شاملو»در این سال‌ نخستین مجموعهء شعرش را‌ که‌ آهنگ‌های فراموش‌ شده نام داشـت،با سرمایه شخصی به نام ابراهیم‌ دیلمقانیان انتشار داد. و آن را به همسرش‌ «اشرف»تقدیم کرد. شاملو کوشیده است تا این مجموعه را‌ به‌ دست فراموشی‌ بسپارد و خاطرهء آن‌ را از ذهن مردم پاک کند اما در ایـن عـرصه توفیق‌ چندانی نیافته است‌.«فرهنگ فرهی»در این مورد می‌گوید: «اشرف،بانوی آهنگهای فراموش شده‌ بود‌...شاملو‌ هیچگاه این اثر را در شمار آثارش یاد نکرده و یا اگر کرده با اکراه ایـن کـار را ‌انجام‌ داده‌ است...»(لنگرودی، 1385:ج2/ 943).
شـاملو‌ در‌ سـال 1336 مجموعهء اشعار«هوای‌ تازه»را انتشار داد. «در سال 1356 که احمد شاملو به آمریکا رفته بـود، هـمزمان با تظاهرش به مخالفت با رژیم، دولت ایران نیز آماده‌ می‌شود‌ تـا‌ 500 هـزار دلار برای‌ چاپ «کتاب کوچه»تألیف احمد شاملو، به‌ دانشگاه کلمبیا بپردازد. از قـرار مـعلوم امیر عباس‌ هویدا نخست‌ وزیر‌ با‌ پرداخـت چـنین مـبلغی موافقت‌ کرده بود و مسؤولین وقت‌ مرکز‌ مـطالعات خـاورمیانه‌ در دانشگاه کلمبیا،می‌کوشیدند تا هر چه زودتر این‌ مبلغ در اختیار این دانشگاه قـرار گـیرد.در‌ آن‌ موقع‌ وزیر وقت عـلوم،مـوضوع را با رئیـس‌ مـؤسسه تـحقیقات و برنامه‌ریزی‌ علمی و آموزشی در میان می‌گذارد و دسـتور مـی‌دهد تا این مبلغ از محل‌ اعتبارات این مؤسسه به دانشگاه کلمبیا‌ پرداخت‌ شـود‌.ولی رئیـس این مؤسسه با پرداخت این پول‌ مـخالفت می‌کند و دلایلی‌ می‌آورد‌ و بـه ایـن شرح: احمد شاملو برای تـهیه و تـنظیم«فرهنگ‌ کوچه»با فرهنگستان زبان ایران قراردادی داشته‌ است‌ و سالها‌ بابت این قـرارداد،بـه طور منظم و ماهانه‌مبالغی کلان مـی‌گرفته،ولی در طـی‌ ایـن‌ مدت‌ هیچ‌ مـتنی در اخـتیار فرهنگستان نگذاشته است. در حـدود سـال 1352،احمد شاملو به‌ دستور‌ فرح‌ پهلوی به عنوان مشاور دفتر دانشگاه‌ بوعلی همدان در تـهران،مـبلغی معادل حداکثر حقوق‌ استادی‌ دانشگاه دریـافت مـی‌کرده است تـا بـتواند کـتاب«فرهنگ کوچه»را با فـراغت خاطر‌ به‌ اتمام‌ برساند.در همان موقع احمد شاملو علی رغم‌ مخالفت فرهنگستان زبان،به دسـتور فـرح‌ پهلوی‌ کلیه مدارک تهیه شده از فـرهنگ کـوچه را از فـرهنگستان بـه مـحل کار‌ خود‌ در‌ دانـشگاه بـوعلی‌ منتقل می‌سازد. در سال 1355 شورای پژوهشهای علمی‌ کشور به دستور فرح پهلوی‌ با‌ پرداخت 370 هزار تومان بـه شـاملو مـوافقت می‌کند تا احمد شاملو بتواند‌ کار‌ خـود‌ را تـمام کـند،ولی او بـدون دادنـ‌ هـیچگونه متنی به فرهنگستان یا دانشگاه بوعلی روانه‌ خارج‌ می‌شود‌. مؤسسه تحقیقات استدلال می‌کند،در حالی که‌ این وجوه به شاملو پرداخت‌ شده‌ است،حالا به چه‌ علت بـاید دولت ایران مبلغ 500 هزار دلار دیگر به‌ دانشگاه کلمبیا‌ حواله‌ کند تا کتاب شاملو در خارج‌ از ایران به چاپ برسد؟»(عبداللهی، 1376: 911-913). آیـدا در زمینه جمع‌آوری و شروع کتاب کوچه چنین می‌گوید:
خود شاملو‌ نوشته‌: «از چهارده سالگی شروع به یـادداشت برداشتن از کـلماتی کردم که در فرهنگ‌ها نبوده است.پس ازسـال 1332 کـه هـمراه کـتاب‌ها، هـمه‌ی دفترها و یادداشت‌های مرا نـیز بـردند،در زمستان 1339 دار و ندار‌ و کتاب‌ و کاغذم ازسر ناگزیری به امان خدا رها کردم تا دست کم روحم را ازچـنگال قـرین بـد به در برم. طبیعی است که در‌ این‌ مـیان بـسی چیزها از دسـت‌ رفـت‌ و دوبـاره کارهای وقت‌گیری صورت گرفت»(شاملو، 1336: 12).
آیدا از سخت‌کوشی شاملو در جمع آوری فرهنگ کوچه می‌گوید: «وقتی که ازدواج کردیم و اتاقی داشتیم،شاملو که از دفترمجله یا دوندگی‌های روزانه به خانه برمی‌گشت،می‌نشستیمو کار می‌کردیم.شاملو‌ برای‌ سومین‌بار از سال 44‌ شروع‌ به جـمع‌آوری مواد کتاب کوچه کرد و من هم آرام‌آرام یاد گرفتمکه چه چیزهایی جزو کتاب کوچه هست و چه چیزهایی نیستو هرجا چیزی را می‌شنیدم و می‌خواندم یادداشت می‌کردم. کم‌کم این فیش‌ها‌ زیاد‌ شد.شـاملو از حـدود سال 46 کار رابه طور جدی پیگیری کرد.چون هرآیتم باید روی یک فیشنوشته می‌شد با آن وضعیت نداری،مقداری کاغذ خرید و آن‌هارا داد بریدند و شروع‌ کرد‌ به پیاده‌ کردن آن‌ها تا بـعد ردیـف وتنظیم شود.آن موقع در خیابان کاخ شمالی آپارتمانی را اجارهکرده بودیم‌ در طبقه سوم.گاهی می‌شد که شاملو 72 ساعت پشت میز کارش‌ بود‌.حتی‌ غذایش را هم پشـت مـیز کارش می‌خورد. و در آخر پشت میز کـارش از هـوش می‌رفت.این اواخرهم علی‌رغم ‌بیماری‌اش‌ خیلی کار می‌کرد. ولی آن 72 ساعتها برای من حیرت‌انگیز بود»(همان: 18). و در هـمین سـال اولین شماره مجله،آشنا را در 28 بهمن 1336 در قطع جیبی منتشر کرد.شاملو در‌ ایـن‌ مـورد می‌گوید:. «با تجربیات فراوانی که در مـدت بیست سال‌ بر اثـر کـار مداوم در مطبوعات اندوخته‌ام،اکنون‌ مـستقلا دسـت به انتشار یک مجله آبرومند هفتگی‌ می‌زنم...»(شاملو، 1336: 3).


روزنامه‌نگاری


«شاملو در سال 1327 به روزنامه‌نگاری رو کرد‌، هر چند که سومین‌ همسرش‌ آیدا-اعتقاد دارد شاملو روزنامه‌نگاری را از سال 1324 آغاز کرده است. او در سال 1327 هفته‌نامه‌ای بـه نـام سخن نو را انتشار داد کـه پنـج شماره بیشتر دوام نیاورد و به‌ دلیل‌ عدم استقبال تعطیل شد. برخی از دوستان و هواداران شاملو بر این‌ عقیده‌اند که«سخن نو»حرکتی بود طغیانی علیه‌ مجلهء«سخن»؛ اما شاملو با چاپ مـجله«سـخن‌ نو»در‌ حقیقت‌ قصد داشت بخشی از تیراژ و مقبولیت مجلهء سخن را به خود اختصاص دهد»(نیاکی، 1377: 65).
او در سال 1329 هفته‌نامه دیگری به نام«روزنه» را روانهء پیشخوان روزنامه فروشیها کرد.فرهنگ فرهی‌ که‌ خود را همراه و هـمگام ایـن ایام شـاملو و شریک‌ انتشار این هفته نامه می‌داند،در این مورد می‌نویسد: «اوایل سال 1329 با هم مجله‌ای درآوردیم‌ به نـام«روزنه»به قطع‌ کوچک‌،نه شماره‌ای درآمد. هوادار چپ بود کـه در آن زمـان مـنحصر به حزب توده‌ بود...صاحب امتیاز این مجله خانمی از بستگان‌ همسر شاملو بود و چون دید این مـجله‌ ‌ ‌بـه‌ راه‌ توده‌ایها می‌رود،دیگر اجازه چاپ‌ به‌ ما‌ نداد و این مجله‌ تعطیل شـد و مـا«آهـنگ صبح»را که صاحب‌ امتیازش مردی به نام«ضرغام»بود،جایگزین آن‌ کردیم،این‌ مجله‌ هـم‌ سه شماره‌ای درآمد...»(لنگرودی، 1388: 943). در 1336 سـال اولین شماره مجله،آشنا را در قطع جیبی منتشر کرد. «شاملو»خود در‌ ایـن‌ مـورد می‌گوید: «با تجربیات فراوانی که در مـدت بیست سال‌ بر اثـر کـار مداوم در مطبوعات اندوخته‌ام،اکنون‌ مـستقلا دسـت به انتشار یک مجله آبرومند هفتگی‌ می‌زنم...»(شاملو، 1336: 25). او قصد‌ داشت‌ تا از‌ رهگذر انتشار مـجله آشـنا سرمایه‌ای به هم بزند و نـان راحـت و ثـروتی فراچنگ‌ آورد.این سـؤال کـه او‌ از ناصر خدایار و یا از اسـماعیل پوروالی چـه کم دارد او‌ را‌ آزار‌ می‌داد. شاملو با صراحت تمام این قصد خود را ابراز کرده و اعلام می‌دارد کـه بـا هدف دستیابی ‌به‌ مال و منال‌ دسـت بـه کار انـتشار ایـن مـجله شد،گرچه این هـدف‌ و خواست‌ را‌ در‌ لفاف عبارات و الفاظ و شعارهای‌ روشنفکرانه پیچانده است: «و مطلب مهمتر، هدف این مجله است. سـالهاست کـه‌ من در اندیشهء تأسیس یک مجله بـزرگ هـنری هـستم کـه بـه طور فصلی‌ سـالی سـه چهار شماره‌ منتشر‌ شود.به وجود آوردن چنین مجله‌ای سرمایه‌ای کافی و مهم‌تر از آن‌ سرمایه‌ای«وقفی»می‌خواهد،و هـدف مـن از انـتشار «آشنا»تولید این سرمایه است»(همان). « در سال 1338 شاملو به سرپرستی واحد سمعی و بصری حوزه مدیریت کل روابط عمومی وزارت‌ کشاورزی منصوب گردید.(32)وظیفهء این سازمان،بردن فیلمهای خبری و اموزشی به‌ روستاها‌ و آشـنا کـردن روستاییان با اصول و مبانی کشاورزی نوین‌ بود.واحد سمعی و بصری وزارت کشاورزی، بودجه کلانی در اختیار داشت که باید در راه تولید فیلمهای آموزشی کشاورزی و چاپ بروشور‌ و پوسترهای‌ تبلیغاتی و راهنما و جزوه‌های رنگارنگ بـه‌ اصـطلاح ترویجی هزینه شود»(شاملو، 1338: 23).

شاملو

شاملو و فعالیت سینمایی


«شاملو» فعالیت سینمایی خود را از سال 1338 آغاز کرد.و یک فیلم مستند پیرامون سیستان و بلوچستان را‌ به‌ سفارش‌ شرکت«ایـتال کـونسول» کارگردانی کرد‌«(شاملو، 1338: 56). شاملو علاوه بر نـگارش سـناریو در‌ این‌ فیلم‌ به بازیگری هم پرداخت. این فیلم‌ به‌ کارگردانی ناصر ملک مطیعی در سال 1345 به‌ اکران آمد. ویـژگی‌های یـاد‌ شده‌ در مورد«مرگ ناصری»،نشان می‌دهد که احمد شاملو علاوه‌ بر این‌که به تصاویر سـینمایی عـلاقه داشته، از فن سینما نیز اطلاعات کافی داشته است و از این اطلاعات،به بـهترین نـحو‌ در تـصویرسازی اشعار خود سود برده است. «شاملو در«مرگ ناصری»، از عامل دیالوگ(گفت‌وگوی نمایشی) نیز به زیـبایی‌ بـهره مـی گیرد و شعر را به الگوهای نمایشی(دراماتیک) نیمایی نزدیک می‌کند‌.مثل‌ این‌ دیـالوگ:«تـازیانه‌اش بزنید!»»(جورکش، 1383: 442).
شعر«رکسانا»شعری دیگر از شاملو که در آن،به توصیفی سینمایی دست می‌یابد، دارای دو شخصیت است:«راوی»و«رکـسانا».گـفت‌وگوهای نمایشی موجود در‌ این‌ شعر، از بند چهارم آغاز می‌شود:
راوی: فریاد کشیدم:«رکسانا»
رکـسانا: «-مـن همین دریای بی‌پایان‌ام!
راوی: فریاد کشیدم:«-رکسانا»
رکـسانا: «مـن هـمین توفان‌ام من همین غریوم من همین دریـای‌ آشـوب‌ام‌ که‌ آتش صد هزار خواهش زنده در هر موج بی‌تابش شعله می‌زند»
(شاملو،1387: 260-261)


همکاری با رادیو و تلویزیون


در‌ سـال‌ 1349«احمد شاملو»همکاری خود را با‌ تلویزیون‌ ملی‌ ایران آغاز کرد و در این سال‌ فیلمهای‌«پاوه‌،شهری از سنگ»و«ون قـلیچ داماد می‌شود»را کارگردانی نمود.پس از ماجرای‌ دیدار‌ شاملو با فرح و بوسیدن دسـت‌ ویـ‌-کـه فیلم‌ آن‌ در‌ سینماها نمایش داده شد-احمد شاملو‌ در‌ مدار توجه قرار گرفت و در محافل هنری آن روزگار این‌ اقدام ویـ‌ ‌ ‌نـشانه‌ای‌ دیگر از دوگانگی گفتار و کردار به‌ حساب آمد. در سال‌ 1351‌ شاملو همزمان با اشتغال در‌ تـلویزیون‌،در کـانون پرورش فـکری کودکان و نوجوانان هم مشغول بود و صفحات و نوارهای‌ کاستی از‌ اشعار‌ حافظ،مولوی،خیام،نیما و شعرهای‌ خـودش‌ را‌ ضبط می‌کرد.(48‌)او‌ در همین‌ سال به‌ فرهنگستان‌ زبان ایران دعوت شد تا برای‌ تـحقیق و تدوین«کتاب کوچه»بـه فـعالیت بپردازد. این‌ همکاری‌ سه سال ادامه یافت در سال‌ 1355‌ مسؤولیت دیگری‌ بر‌ مسؤولیتهای‌ احمد شاملو اضافه شد‌ او رسما به عنوان سرپرست پژوهشکدهء تلویزیون منصوب گردید.


استادان شاملو


نیما بزرگترین استاد شاملوست. نحوۀ آشنایی شاملو با نیما از زبان شاملو اینگونه توصیف شده‌است: «» پس از آزادی از بازداشتگاه سیاسی متفقین در رشت و ادامه‌ی تحصیل در ارومیه به تهران آمد.اول فروردین‌سال 5231،روز آشنایی اتفاقی شاملو‌ با‌ شعر‌ نیماست.بر بساط یک روزنامه‌فروشی‌،نـقاشی‌ نـیما‌،کار رسام ارژنگی و چاپ شعر ناقوس در روزنامه‌ی پولاد،آغازی برای این ارتباط می‌شود.


ناقوس دلنواز
جا برده گرم در دل‌ سرد‌ سحر‌ به ناز
آوای او به هر طرفی راه‌ می‌برد‌.
سوی هر آن فـراز کـه دانـی،
اندر هر آن نشیب که خـوانی،
در رخـنه‌های تـیره‌ی ویرانه‌های ما،
در هرکجا‌ که‌ مرده‌ به داغی‌ست،
یا دل فسرده مانده چراغی‌ست،
تاثیر می‌کند.
او‌ روز و روزگار بهی را
(گمگشته در سرشت شبی سرد)
تفسیر مـی‌کند.
(عظیمی، 1384: 17).


شاملو در این باره گوید: «نشانی‌اش را پیدا‌ کردم‌ رفتم‌ در خانه‌اش را زدم.دیـدم مـردی با همان قیافه که رسام‌ ارژنگی‌ کشیده‌بود آمد دم در.به او گفتم:استاد،اسم من فلان است،شما را دوست دارم‌ و آمـده‌ام‌ بـه‌ شـاگردی‌تان. فهمید کلک نمی‌زنم.در من صمیمیتی یافته بود که آن را‌ کاملا‌ درکـ‌ می‌کرد.دیگر غالبا من مزاحم این مرد بودم و بدون این‌که فکر کنم دارم وقتش‌ را‌ تلف‌ می‌کنم،تقریبا هر روز پیـش نـیما بـودم»(شاملو، 1338: 32).
انور خامه‌ای هم از آن سالها چنین‌ تعریف‌ می‌کند: «خود من یک‌بار در هـنگامی کـه در خانه‌ی خیابان پاریس، پیش نیما‌ بودم‌ آقای‌ شاملو وارد شد و دو زانوی ادب در برابر استاد بر زمین نهاد و بـا دقـت‌ و احـترام‌ به‌ سخنان او گوش فرا داد.البته آقای شاملو در آن زمان از‌ شهرت‌ کنونی‌ خود بـه عـنوان یـک شاعر بزرگ‌ نوپرداز برخوردار نبود و اگر اشتباه نکنم سردبیری هفته‌نامه‌ای را‌ به‌ نام پایتخت مـا بـر عـهده داشت که‌ الحق و الانصاف یکی از بهترین‌ نشریات‌ آن‌ زمان بود».(همان: 21)
این ارتباط و آشنایی بـا نـیما یوشیج به ارتباطی عاطفی و خانوادگی منجر شد و به‌ قول‌ شاملو‌،جزو خانواده‌اش شـده بـودم.در ذکـر خاطره‌ای از آن سالها می‌گوید:یک‌بار‌ شراگیم‌ تب شدید کرده بود و عالیه خانم و نیما سخت نـگرانش بـودند.آن جور که یادم است انگار‌ پولی‌ هم در بساط نبود.شمال کوچه‌ی‌ پاریس،کـوچه‌ای بـود کـه می‌خورد به‌ خیابان‌ شاه و آن طرف خیابان،مطب دکتر بابالیان‌ بود‌ که‌ از توی‌ زندان روس‌ها بـاهم آشـنا شده‌ بودیم‌ و مرا بسیار دوست می‌داشت.من شراگیم را به کول کشیدم و چـهار نـفری رفـتیم‌ به‌ مطب دکتر بابالیان.من به‌ روسی‌ به دکتر‌ گفتم‌ که‌ این شاعر،استاد مـن اسـت،بـچه‌اش‌ مریض‌ است و پولی هم نداریم.دواش را هم باید خودت بدهی...این جورها‌ جزو‌ خـانواده‌ی نـیما شده بودم. گاهی هم‌ نیما و عالیه خانم به‌ خانه‌ی‌ ما می‌آمدند،شامی می‌خوردیم و حتا‌ شب‌ هـم مـی‌ماندند.
از نکات برجسته در آغاز آشنایی نیما و شاملو باید از چاپ‌ و مقدمه‌نویسی‌ کتاب افسانه یـاد کـرد که‌ در‌ سال‌ 1325توسط انتشارات‌ علمی‌ به انـجام رسـید.ایـن‌ کتاب‌ که به صورت جیبی چاپ شـد شـامل 14 صفحه‌ مقدمه توسط شاملو و 45 صفحه‌ شعر‌ افسانه بود.شاید از همین سال‌ 1325‌ بود کـه‌ شـاملوی‌ 21‌ ساله درجهت شناساندن‌ نیمای 49 سـاله و مـعرفی شعر نـو،بـی‌دریغ مـی‌کوشد و وارد عرصه مطبوعات می‌شود و برای تامین هـزینه‌ی‌ مـجله‌ ناچار می‌شود آگهی صنف قصابان را‌ به‌ چاپ‌ برساند‌ تا‌ شعری از نیما‌ مـنتشر‌ شـود. در سال 7231 مجله‌ی سخن نو را در برابر مـجله‌ی سخن خانلری،علم مـی‌کند و تـا‌ پنج‌ شماره‌ دوام می‌آورد. سپس هـفته‌نامه‌ی روزنـه را در‌ هفت‌ شماره‌ منتشر‌ می‌کند‌ و سردبیر‌ چپ مجله‌ی خواندنیها می‌شود.
می‌توان این ادعا را داشـت کـه هیچکس مانند شاملو از محضر نـیما درس نـیاموخته اسـت.جالب اینجاست‌ کـه شـخصیت جستجوگر شاملو،علاوه بـر‌ درس آمـوزی از ساختار و شیوه‌ی بدیع شعر نو موجب شد تا نوشته‌های خام خود را به نام مـجموعه‌ی آهـنگ‌های فراموش شده در سال 1326 به چاپ بـرساند.ایـن‌ مجموعه کـه‌ شـامل‌ قـصه و شعر و یادداشت و ترجمه اسـت در 176 صفحه منتشر می‌شود و ناشر آن ابراهیم‌ دیلمقانیان است.


احمد شاملو شاعر مترجم


احمد شاملو از آن دسته‌ شاعرانی‌ست‌ که‌ بیش از همه شاعران فارسی‌زبان به شعر جهان اقبال‌ نشان می‌دهد و در‌ هر‌ فرصتی‌ بـدان مـی‌نگرد و مـی‌کوشد آن را از خود کند.ترجمه‌های او از بیش از بیست‌ شاعر‌ جهان‌،گواهی‌ست براین ادعا. نـگاهی بـه سیاهه‌ی پرتنوع شاعرانی که او به ما معرفی کرد‌ و هرکدام‌ در جایی از جهان می‌زیسته و می‌سروده‌اند.ما را شگفت‌زده مـی‌کند و مـوفقیت بـیشتر ترجمه‌های‌ شاملو‌ از‌ شاعران جهان،براین شگفتی می‌افزاید.باتوجه به این‌که شاملو گـویا فـقط زبـان فرانسه می‌دانست‌، اکثر‌ شاعرانی که او به ما شناساند،غیر فرانسوی زبان‌اند، یعنی شعرشان از تـرجمه‌، تـرجمه‌ شـده‌اند‌. شاملو این‌ وجه از کار خود را مثل همه‌ی وجوه دیگر، بسیار جدّی می‌گرفت و بر‌ ضـرورت‌ ارائه ترجمه‌هایی از شعر جهان به قلم شاعران معاصر فارسی به خواننده‌گان‌ تأکید‌می‌ورزید‌.در کـارنامه‌ی شـاعران بـزرگی چون پل‌ سلان، از راپاوند، اریش فرید، جوزف برادسکی، یانیس ریتسوس‌، ریکله‌، اوکتاویوپاز‌ و...چنین تجربه‌های‌ درخـشانی در زمـینه‌ ترجمه‌ شعر جهان و پژوهش در آن وجود‌ دارد‌. علّت این همه تأکید او براین امر،هم‌ روشـن اسـت:غـنی کردن قاموس شعری خود و زبان‌ فارسی‌.به جرأت می‌توان گفت تحوّل شعر نو در جهان‌ کـه پس از‌ جـنبش‌ رمانتیسم رخ داد،مدیون بده بستان‌ها و برگردان‌های‌ شعر‌ از‌ فرهنگ‌های مختلف به‌ فرهنگ‌های مختلف اسـت.یـوهان‌ و لفـگانگ‌ فون گوته شاعر بزرگ آلمانی،نخستین کسی بود که اصطلاح‌ ادبیات جهانی را‌ در زبان آلمانی بـر سـاخت‌«)گوته، 1347: 23). و اهـمیت‌ پژوهش و واکاوی‌ شعر‌ ملل‌ دیگر را به شاعران و فرهیخته‌گان گوشزد‌ کرد‌.و در پاسخ بـه ایـن پرسش که چرا در زبان‌های دیگرپژوهی،بی‌درنگ‌ می‌گفت‌:برای‌ ژرفا بخشیدن آگاهی‌ام از زبان خود» (عبداللهی، 1376: 185)
لورکا-مارگوت بیکل-لنگستون هیوز- اوکتاویو پاز-هایکو-غـزل غـزل‌های سلیمان-شازده کوچولو-دن آرام- پابرهنه‌ها-طلا در لجن-پسران مردی که قلبش را سنگ بود-لئون مورن کشیش‌- زهرخند‌-هم چون کوچه‌ای بی‌انتها(اشعاردیگران)-برزخ-قصه‌های بابام-دماغ- دست به دست-زنگار(خـزه)-بـگذار سخن بگویم-افسانه‌های کوچک چینی-سربازی از یک دوران سپری شده-لب‌خند تلخ‌- مفت‌خورها‌-سی‌زیف و مرگ-درخت سیزدهم-مرگ کسب و کار من است-نصف شب است دیگر،دکتر شوایتزر -گیل گـمش-عـروسی خون-یرما-خانه‌ی برنارد آلبا-عیسا دیگر یهودا دیگر»(خیام، 1379: 115).


آرا و نظرات شاملو در مورد شعر و شاعری


« تـعریف شـعر می‌پرسد جواب می‌دهد چه‌طور می‌توان تعریفی از شعر عنوان‌ کرد‌ که اثیرا خسیکتی،خیام و سوزنی سمرقندی و صائب تبریزی و محمد علی افراشته و عارف قزوینی و فریدون توللی و مهدی حمیدی و اخوان و نیما را یک جـا شـاعر معرفی کند.1خوب این پاسخ به‌ خودی‌ خود می‌تواند ما را به این موضوع برساند که وقتی شعر این‌چنین از زیر بار تعریف رفتن و یکتا شدن شانه خالی می‌کند حتما بـاید بـه جایی بالاتر از این‌ یکتایی‌ و اسطوره‌ی‌ تعریف متصل باشد؛جایی که‌ حتا‌ جاودانگی‌ را هم در پهلوی خود دارد و البته از پهلوی جاودانگی در نمی‌آید.شاعر و شعر هم چند زندگی مستقل از هم دارند‌ اما‌ در‌ یـک چـیز مـشترکند و آن بستگی داشتن کامل حیاتشان‌ بـه‌ دوبـاره شـدن و دگرگونی است،به تن ندادن به تعریف‌ها. شاعر هم به مانند شعر تن به اسطوره شدن نمی‌دهد‌،چون‌ اسطوره‌ها‌ قلمرو و تـجربه،تـکرار و حـرکت را در خود مبدل به کنشی‌ منزوی و منفعل می‌کنند.اسـطوره‌ها فـرسوده می‌شوند ولی شعر و حضور شاعرانه فرسوده نمی‌شود که اگر بشود دیگر شعری در‌ کار‌ نیست‌.»(شاملو، 1338: 43).


وصیت شاملو به شاعران جوان


« اولا جوان‌ها از نـصیحت خـوش‌شان نمی‌آید و وصیت را بیش‌تر می‌پسندند،ثانیا‌ چـراغی‌ را که به خانه رواسـت، بـه‌ مسجد‌ نمی‌برند‌.بروید‌ خودتان‌ بـاشید و سـعی کنید‌ مثل‌ خودتان فکر کنید و مثل خودتان شعر بگویید. اسطوره سازی نکنید کـه مـا بیش‌ترین لطمه را از‌ همین‌ مشکل‌ خـورده‌ایم.الان کـم‌تری فـرصت می‌کنم آثار شـاعران‌ جـوان‌ را‌ بخوانم‌ اما‌ همین‌ انـدک نـمونه‌ای هم که به دست‌ام می‌رسد یا برای‌ام می‌خوانند بوی کهنه‌گی می‌دهد و تقلید! بعضی از شـما بـه خودتان زحمت نمی‌دهید حرف نو بـزنید و بـه بیراهه مـی‌روید‌.یـک بـار حرف نو زدن از صد بـار شعر ساختن به سبک این و آن و به تقلید از دیگران بهتر است.اگر خود را از این قید و بـندها کـه مثل فلانی‌ فکر‌ کنم و مانند بـهمانی شـعر بـگویم رهـا کـردید،برنده‌اید اگر نـه کـه تا روزگار،روزگار است مقلدید و مقلد هم ابتکار ندارد و شعر هم بدون ابتکار بی‌روح است.در نـهایت بـاز‌ هـم‌ بر می‌گردیم به همان دل!حرف تقلیدی از عـمق دل بـیرون نـمی‌آید کـه بـه اعـماق دل راه یابد.آن چه هم که بر‌ دل‌ ننشیند به مرور زمان از‌ یاد‌ می‌رود»(معمار، 1384: ج2/325).

 

 

در آخر بشنویم شعر زیبایی از ایشان.

 

متشکریم بابت خواندن این مقاله.

 

دیگر مقاله ها:

 

مقاله جامع حافط

مقاله جامع سعدی

 

موسوی گرمارودی

 

بخش بلاگ

پژوهشگر و نویسنده

دکتر فاطمه حکیما

تنظیم گر

امیرعباس حکیما