رَواد- شرح احوال و حالات زندگینامه و آثار جلالال احمد
جلال احـمد زنـدگی پرتلاطم و اندیشهی رو به تکامل و متحولی داشته که در آثارگوناگون وی نمود یافته است و با نگاهی تاریخی به سیر زندگی و آثارش میتوان اندیشۀ بلند و خستگیناپذیری او را نظارهکنیم.
زندگی و آثار جلال آل احـمد
»جـلال در سال 1302 در یک خانوادهی مذهبی اهل شمال در تهران به دنیا آمد. پس از گذراندن تـحصیلات مـدرسهای در سـن 20 سالگی، برای آموختن دروس دینی راهی نجف شد؛ اما چند ماهی بیشتر در آنجا نماند و مجددا به ایـران بازگشت تا دورهی جدیدی از زندگی خود را با بریدن از مذهب و پیوستن به حزب توده آغـاز کند و تا دستیابی بـه سـلسله مراتب بالای حزبی ادامه دهد. کتاب«عزاداریهای نامشروع»، «قصهی زیارت»، مجموعهی قصههای«دید و بازدید»، ترجمهی«محمد آخر الزمان»(اثرپل کازانوا) از مهمترین آثار او در این دوران است. جلال به طور همزمان تحصیل در دانشسرای عـالی تهران را آغاز کرده و در سال 1325 فارغ التحصیل میشود. سپس دورهی دکتری ادبیات فارسی را در دانشگاه تهران آغاز نمود؛ اما قبل از دفاع از رسالهی دکتری خود با عنوان «قصه هزار و یک شب» دانشگاه را ترک میکند. از همین دوران به بـعد با حزب توده هم به تدریج مشکل پیدا کرده و با نگارش قصهی «از رنجی که میبریم» در سال 1326 به همراه خلیل ملکی و عدهای دیگر از این حزب انشعاب میکنند. به دنبال این انشعاب، جلال از صـحنهی سـیاست نیز کنارهگیری کرده و دورهی جدیدی از سرگشتگی و تأمل را در پیش میگیرد. در همین دوران سرگشتگی و تأمل است که او دست به ترجمهی آثاری از سارتر، کامو، ژید و داستایوسکی زده و کتاب «مدیر مدرسه» و«هفت مقاله» را به رشته تحریر در مـیآورد. کـتاب«درّ یتیم خلیج؛ جزیره خارک» همزمان با بازگشت و درگیری دوباره جلال با سیاست نوشته میشود. ازین سال است که جلال بـا مـعرفی ملکی به مظفر بقایی و تأسیس حزب زحمتکشان ملت ایران در اردیبهشت 1330 به آنها پیوست؛ اما پس از مدتی به هـمراهی خـلیل ملکی از این حزب نیز انشعاب کرده و حزب مستقلی با گرایش نیروی سوم تـأسیس میکنند. هـمراهی جلال با این حزب نیز دیری نـپایید، چـرا کـه از سال 1332 او مجددا از فعالیتهای حزبی دست کشیده و بـه کـار معلمی، مترجمی و قومنگاری میپردازد. دو مونوگرافی «اورازان»(1333) و «تات نشینهای بلوک زهرا» (1337) نمونههایی ازقومنگاریهای او در این دوره اسـت. آغـاز این دوره برای جلال آغاز دورهـای جـدید در زندگی فـکریاش نـیز هـست، چرا که از همین دوران وی به زندگی اولیـهی خـودبازگشته و به مذهب نزدیک میشود. حاصل این تحول فکری قصه بلند«نون و القـلم»اسـت که در آن کوشیده با بازگشت به سـنت، مسأله شهادت را از نو مـطرح سـازد»(آلاحمد، 1374: 163-164).
وی معلمی نسبت به مردم و جامعه و شاگردانش متعهّد بود و به پیشهء خود عشق میورزید. نویسندگی را و معلمی را و مردم و ملتش را عاشقانه دوست میداشت و سالها بـه تـدریس در مدارس عالی و دانشکدهها اشتغال داشت. به همانگونه که هیچگاه قلم را فرو نمینهاد و کتاب را و گفتگو و بحث را، بحثهایش گاه جنبهء جدلگونه بخود میگرفت، اما هرگز منطق را رها نمیکرد. مسافرت را دوست داشـت، اکـثر شهرها و آبادیهای ایران را خوب میشناخت و با شیوهء زندگی و طرز تفکر آنان آشنا بود و به فرهنگشان مهر میورزید. معمولا در ایّامی که در طهران بسر میبرد، روزهای دوشنبه به کافه فیروز مـیرفت و بـا دوسـتانش که در آنجا گرد میآمدند بـه گـفتگو در زمـینههای گوناگون ادبی، هنری، اجتماعی و سیاسی میپرداخت. در اینجا بود که از کتب تازه، اشعار تازه، ترجمههای تازه و انحرافات و لغزشهای اجتماعی سخن بهمیان مـیآمد. جـلال آل احـمد با نویسندهء نامدار و هنرمند خانم دکتر سیمین دانـشور ازدواج کـرد که در طالعشان فرزندی نبود«)بروجردی، 1377: 56).
« جلال آل احمد پس از بر جای نهادن آثاری در زمینههای داستان، مقاله، مونوگرافی، سفرنامهنویسی و ترجمه بالاخره در هجدهم شهریورماه 1348 در اسـالم غـروب کـرد.(غروب جلال)سخت غمانگیز بود مثل غروبهای سرد آذرماه و سـخت ناگهانی، سنگین، سرد و آزاردهنده«)دانشور، 1383: 76).
نوشتههای او در زمینههای داستان، و سفرنامه و پژوهشها هریک درخور تحلیل جداگانهاند. «خسی در میقات» او یادآور سفرنامهء نـاصرخسرو اسـت بـا همان طراوت کهن و خلوص و هوشیاری. غربزدگی را، گذشته از آنکه بیانهء فرهنگی-سیاسی است، مـیتوان، در تـلاش دراز مدّت آلاحمد برای روشن ساختن هویت و فردیت بهشمارآوریم. آل احمد، در آثـار خـود، ایـن فرایند را از نخستین داستان کوتاه خود، «زیارت»(1324)، آغـاز مـیکند و در یـکی از آخـرین آثـارش، خـسی در میقات(1345)، شاید موقتا نقطهء پایانی بر آن مینهد.
داسـتان کوتاه «زیارت» در سال 1324 در مجلهء سخن(سال دوم، شمارهء چهارم) منتشر و در سال 1325 در مجموعهء داستان دید و بازدید درج شد. این داستان وصف همدلانهء افکار و تجارب جـوانی اسـت که شرح نخستین سفر خـود، سـفر زیارتی به کربلا، را گزارش میکند. تفکرات شخص اول داستان(راوی) دربارهء مناسک و رویداهای این زیارت وی را به این معنی رهنمود میگردد که این مناسک و رویدادها، بهرغم آنـکه آشـکارا فاقد اهمّیّت و خرافهآمیزند، عـصارهء ایـرانیّتاند » (جلال آل احمد، ضمیمۀ فرهنگستان، 1386: 49-65).
«در کتاب«مدیر مدرسه»که از داستانهای بلند اوست سیمای محیط فرهنگی کوچکی را مرتسم میبینیم با همه نقائص و عیوب و در عین حال جرقههای آگاهیدهندهاش. سـتیزهها، مهربانیها، خودخواهیها، درماندگیها و شادی و غمهای کوچک و بزرگ و دلخوشیهای بیقدر و سطحی و گذرا و گاه مهوّع و بیریشه همه بازگو میشود.کمتر کسی پیش از جلال آل احمد توانسته اینچنین زیبا به ترسیم سیمای کاسد فرهنگی ایـن واحـدهای کوچک که آیندهساز جامعهاند بپردازد. در داستان بلند «نون و القلم» و«سرگذشت کندوها»که رنگ شدید اساطیری دارند جلال آل احمد از اندیشههای خود از جامعه سخن میگوید»(دهباشی، 1364: 36).
در ذیل داستانهای جلال آل احمد و ترجمههای ارزشمند او خلاصهوار بیانشدهاست:
«دید و بازدید 1342، از رنجی که میبریم آبان 1326، سهتار دی 1327، زن زیادی مرداد 1331، سرگذشت کـندوها بـهمن 1337، مدیر مدرسه 1337، نون و القلم آبان 1340، نفرین زمین دی 1346، پنج داستان 1350، سنگی بر گـوری 1360»(دهباشی، 1364: 34-45)
در زمینهء ترجمه نیز کوششهای پرثمری کرده است که ««قمارباز»اثر داستایوسکی، (1327)، بیگانه از آلبر کامو(با خبرهزاده)(1328) سوء تفاهم از آلبر کـامو(1329)، دستهای آلوده از ژان پل سارتر(1331)،بازگشت از شوروی از آندره ژید(مرداد 1333))، مائدههای زمینی از آندره ژید(با پرویز داریوش 1334)، کرگدن اثر اوژن یونسکو(پائیز 1345)، عبور از خط از یونگر(با دکتر هومن آبان 1346)، چهل طوطی (بـا دکـتر سیمین دانشور مهر 1351) و تشنگی و گشنگی از اوژن یونسکو(با هزارخانی 1351 ) از آنهاست»(دهباشی، 1364: 44).
«جلال آل احمد در همه جا از مشرق زمین دفـاع مـیکند و مظاهر تمدن غرب و پدیدههای آن را از دید یک انسان آگاه شرقی با تردید و احتیاط مینگرد. به حساب دیگر، پذیرش دربست غرب را بدون آگاهی و شناخت خود مردود میشمارد. و اثرمدار داستان «نفرین زمـین» او در تـوجه حیرتانگیز او به همین نکات است. نوشتههای آل احمد تند، شیرین، عصبی و نافذند و تشبیهات لطیف و شاعرانه در نوشتههایش کمتر جای دارند. از معدود تشبیهات او در داستان میتوان در نفرین زمین یافت. هر چه گاه نـثر او از نـظر سـیاق و گزینش کلمات و تعبیه نکات ظـریف دسـتوری شـباهتی جالب با شعر مییابند»(دهباشی، 1366: 56).
آل احمد از اندیشمندان و نویسندگانی تأثیرپذیرفتهاست:«آشنایی آل احمد با اندیشمندان و شخصیتهای فکری و سیاسی، به صورت مستقیمیا غیر مـستقیم(از طـریق آثـارشان) در پایهگذاری اندیشهی او سهم عمدهای داشته است. آل احمد هـم از شـخصیتهای داخلی و هم از اندیشمندان خارجی متأثر بوده است. رهاکردن مذهب و تجربهی مارکسیسم و در نهایت گرایش به ناسیونالیسم به عنوان یـکی از نـقاط عـطف زندگی آل احمد است که از همان دهههای 1320 و 1330از طریق آشنایی با انـدیشههای کسانی چون احمد کسروی، صادق هدایت، نیما یوشیج و خلیل ملکی آغاز و از هریک درسهای متفاوتی آموخت؛ خداگرایی عقلانی را از کـسروی، نـوشتن داسـتان کوتاه را از هدایت، سبک شعر نو را از نیما یوشیج و بالأخره کوشندگی سیاسی را از خلیل مـلکی آمـوخت»(بروجردی، 1377،109 و 110).
از این میان، تأثیر خلیل ملکی بر جلال بیش از دیگران مشهود است؛ چنانکه خود او نیز بـه ایـن تـأثیر اعتراف داشته و معتقد است «خلیل ملکی نه تنها در مسایل اجتماعی استاد شخص مـن و بـسیاری دیـگر از روشنفکران معاصر است، بلکه منحصر به فردترین نمونهی روشنفکری است که در چهل سال اخیر مـدام حـیّ و حـاضر بوده و گرچه به ظاهر امر ناکامی مداومی هم داشته؛ اما برد اصلی با او بوده اسـت.»(آل احـمد،1376:404). چنین تجلیل و تکریمی از خلیل ملکی وقتی عمق تأثیرپذیری جلال را از وی نشان میدهد که از او بـه عـنوان پدر خـود یاد میکند یا به عنوان قهرمان و نمونهی روشنفکری که نه تن به رذالت شرکت در حکومتها داده و نـه بـا سکوت از مقابل آنهاگریخته است(همان: 438)یا آنجا که «تجربه و درسآموزی از محضر او(ملکی)را ازموفقیتهای عـمر خـود مـیداند(آل احمد، 1371: 16).همچنین جلالال احمد «در مورد سرشت تکنولوژی و ماتریالیسم غرب به ویژه تحت تأثیر عقاید هـایدگر بـود وهـمانند او غرب را تنها یک موجودیت امپریالیستی نمیدانست، بلکه قلب پرتپش توسعهی تکنولوژیک تلقی مـیکرد کـه باید آن را نه فقط به عنوان یک ابزار، بلکه به عنوان یک شیوهی تفکر در نظر گرفت. در حقیقت آنـچه آل احـمد در غربزدگی از آن به عنوان«ماشینیسم»یاد میکند ادامهی نقدهای هایدگر از ماشین و تکنولوژی غـرب است»(بـروجردی،1377: 115 و 116).
عمدهی نظریات آل احمد در مـورد عقبماندگی و تکنولوژی، در دو کتاب مهم او یعنی«غربزدگی» و«در خدمت و خیانت روشنفکران» آمده است. هرچند وی در این کتابها بـه گونهای متفاوت و گاه مـبهم و نـارسا به ریشهیابی علل عقبماندگی ایران پرداخته است؛ اما به هردو عامل بیرونی و درونی عقبماندگی(تأکید او در غربزدگی بیشتر بر عوامل بیرونی و در کتاب در خدمت و خیانت روشنفکران بیشتر بر عوامل درونی توجه داشته است.
نامههایی که آلاحمد و دانشور به هنگام سفر بـه یـکدیگر نوشتهاند که از روی آن نامهها به لطافت طبع، احساسات رقیق و عشق جلالآل احمد به دانشور مشخصمیگردد. در اینجا بخشهایی از نامهء آلاحمد از کتاب مسعود جعفری، بیانمیگردد.
ساعت 5/9 بـعد از ظـهر روز سـهشنبه 19 اسفند 1331
عزیز دلم سیمین جان، بـاز در مـطالب امـروزم به تو پریدهام. معذرت میخواهم. آدم هزاری هم که با خودش قرار میگذارد، گاهی که حالش خوب نیست قول و قرارها یـادش مـیرود. غـرضم آن قرار«فرمانبرداری از تو»است که میدانی. و خوبیاش ایـن اسـت که همیشه این امید را دارم که تو مرا ببخشی. دختر جان، من خیلی از مسائل را هنوز برای تومطرح نکردهام، مسائلی را دربـارهء خـودم و دربـارهء تو میترسم برایت مطرح کنم و همیشه از طرف تو منتظر فـتحبابی هستم تا حرفم را بزنم و وقتی میبینم تو اینطور کوتاه و سرسری مینویسی، ازین که امکانی برای حرف زدن به مـن نـمیدهی، عـصبانی میشوم. تو میدانی یا شاید هم نمیدانی که من هنوز خـیلی از سـنگها را با خودم هم وانکندهام چه رسد با تو. آدمی اینطور است، منتها مردم معمولا از شناختن خـودشان فـرار مـیکنند یا به فکر این نمیافتند که «خود»ی هم دارند. ولی عزیز دلم، من مـیخواهم ایـن سـنگها را با خودم وابکنم تا در نتیجه بتوانم با تو هم وا بکنم. من باید خودم را بـشناسم و ایـن کـاغذها وسیلهای است برای همین کار. تحمل داری بشنوی؟ این یک نمونه: من نسبت به تو وفادار مـاندهام. از خـودم میپرسم چرا؟ چرا نسبت به تو وفادار ماندهام؟ این مسئله هرگز برای من مطرح نیست که آیـا مـمکن اسـت به او بیوفایی کرد؟ بلکه این مطرح است که من چرا نسبت به او وفادار ماندهام؟ و در جواب این مـسئله هـنوز به جای پای قرصی نرسیدهام. آیا برای این که تو هم نسبت بـه مـن وفـادار ماندهای؟ و جبران وفای تو را میکنم؟ آیا برای این که دو سه بار رسما اجازه دادهای که خاک بر سـری هـم بکنم؟و آیا تو این اجازه را برای این ندادهای که گمان میکردهای اگر هـم اجـازه نـدهی من ددر را خواهم رفت؟و آیا اگر من وفادار ماندهام برای این نبوده است که یک ظن غـلط تـو را بـرطرف کنم و خودم را به تو بشناسانم،یعنی خودخواهی خودم را سیر کنم و رجحان بـیشتری بـهدست بیاورم؟ تمام این سؤالها یک طرف قضیه است.از طرف دیگر میپرسم آیا اگر نسبت به او وفادار ماندهام بـرای ایـن نیست که از اصل با یک تقوای مذهبی بزرگ شدهام که دزدی و هیزی و پدرسـوختگی را«دزدی»و«هـیزی»و «پدرسوختگی» میداند و برای این لغات مفاهیمی قـائل اسـت کـه مورد بحث ما است؟ آیا برای ترس از آبروریزیهای بـعدی آن که نتیجهاش شکست روحی، شکست خود، از بین رفتن شخصیت و لطمهدار شدن خودخواهی اسـت نـبوده که نسبت به تو وفـادار ماندهام؟ آیا واقـعا این تـرس عـلت ایـن وفاداری است؟ به هر صورت این واقعیتی اسـت کـه من نسبت به تو وفادار ماندهام ولی آخر به کدام یک از این علل؟ و آیـا بـه علت همهء آنها؟ و تازه این در حالی اسـت که در حالت فعلی مـن بـرای دزدی و هیزی و پدرسوختگی،آن مـفاهیمی را کـه در بالا اشاره کردم، قائل نیستم. یعنی اخلاق درین مورد برایم اصالتی ندارد. فـکر مـیکنم عادتی است»(جعفری، 1383: 32).
سالشمار جلال آل احمد بـرگرفته از کتاب«یادنامه جلال آل احمد»جلد اول؛به کـوشش عـلی دهـباشی
سال رویدادهای زندگی جلالآل آحمد
1302 تولد در محلهء پاچنار تهران.
1322 سفر نجف برای گـذراندن دورهء طـلبگی که چند ماه بیشتر دوام نیاورد و به ایران برگشت. تأسیس انجمن اصلاح.از مدرسه دار الفنون دیـپلم گرفت. آشنایی با اندیشههای احمد کسروی، چاپ و نشر کتاب عزاداریهای نامشروع از طرف انـجمن اصلاح.
1323 چاپ اولین قـصه زیـارت در مجله سخن، و آشنایی با صادق هدایت. انتشار دید و بازدید عید مجموعه 10 قصهء کوتاه سفر به آبادان برای افتتاح دفتر حزب توده و اتحادیه کارگردان.
1325 اتمام دورهء دانشکدهء(دانشسرای عالی). آشنایی با نـیما یوشیج مدیریت چاپخانه شعلهور. انتشار گزارشها؛ مجموعهء گزارشاتی از بازدیدهای کلاسهای دبیرستانی. مدیریت داخلی بشر روزنامه هفتگی و ارگان دانشجویان حزب توده. مدیریت داخلی مردم مجلهء ماهانه و تئوریک حزب توده ایران که صـاحب امـتیازش فریدون کشاورز و سردبیرش احسان طبری بود
1326 تدریس در مدارس تهران. انشعاب از حزب توده به همراه خلیل ملکی و 10 تن دیگر. تأسیس حزب سوسیالیست تودهء ایران به همراه خلیل ملکی. انتشار از رنجی کـه مـیبریم مجموعه 10 قصه کوتاه و حزب توده بر سر دو راه همراه با دکتر اسحاق ابریم. ترجمه و چاپ محمد آخر الزمان از پل کازانوا.
1327 انتشار سهتار مجموعه قصه کوتاه که تقدیم شده است به خـلیل مـلکی. ترجمه و چاپ قمارباز از داستایوسکی.
1328 ترجمه و چاپ بیگانه اثر البر کامو به همراه علی اصغر خبرهزاده.
1329 مدیریت شاهد که صاحب امتیازش علی زهری و سردبیر آن دکتر مظفر بقایی بود. تـأسیس حـزب زحـمتکشان ملت ایران به همراه دکـتر بـقایی و خـلیل ملکی. انتشار ترجمه دیگری از آلبر کامو به نام سوءتفاهم که نمایشنامهای است در سه پرده. آشنایی با سیمین دانشور و آغاز زندگی مشترک.
1331 هـمکاری بـا خـلیل ملکی در انتشار مجلهء نبرد زندگی. تأسیس نیروی سـوم بـه همراه خلیل ملکی. دفاع از دکتر مصدق در مقابل عوامل و اشرار حکومتی در نهم اسفند. انتشار مجموعه قصهء زن زیادی و ترجمه دسـتهای آلوده اثـر ژان پل سـارتر.
1332 همسایگی و مجالست دائمی با نیما یوشیج. کنارهگیری از نیروی سوم. دسـتگیری و زندان. تأسیس بنگاه مطبوعاتی رواق همراه باقر کمیلی.
1333 سفر به دهات قزوین و حاصلش کتاب تاتنشینهای بلوک. انتشار تـرجمه دیـگری از آنـدره ژید به همراه پرویز داریوش به نام مائدههای زمینی. انتشار هـفت مـقاله.
1336 سفر اروپا به همراه سیمین دانشور.
1337 سفر به خوزستان و پیادهروی از بهبهان تا کازرون به همراه دکتر اشـتراسر. انـتشار مـدیر مدرسه و سرگذشت کندوها.
1339 مدیریت علم و زندگی مجلهء ماهانهای که بانی آن خـلیل مـلکی بـود.
1340 انتشار نون و القلم.
1341 سرپرستی کیهان ماه که دو شماره بیشتر دوام نیافت و توقیف شد. انـتشار کـتابهای سـه مقاله دیگر، کارنامه سه ساله و غربزدگی. سفر به اروپا.
1343
1344 سـفر حـج در فروردین و تابستانش به دعوت هفتمین کنگره بین المللی مردمشناسی به شوروی.
سفر آمـریکا بـه دعـوت سمینار بین المللی ادبی- سیاسی دانشگاه هاروارد.
1345 انتشار کرگدن ترجمهء نمایشنامهای از اوژن یونسکو و سفرنامهء حـج، بـه نام خسی در میقات.
1346 سفر به اردبیل و دشت مغان همراه مهندس منجمی و انتشار کـتابهای نـفرین زمـین(رمان) و ترجمه رسالهای از ارنست یونگر به نام عبور از خط. سفر تبریز و سخنرانی در دانشگاه تبریز و دیـدار بـا بهروز دهقانی و صمد بهرنگی.
1347 تحریم کنگره هنرمندان دربار. تشکیل کانون نویسندگان ایـران و تـوقیف کـارنامهء سه ساله و سفر به مشهد و دیدار با دکتر علی شریعتی. احضارهای پیدرپی و تهدید از سوی ثـابتی و حـسینزاده، از مـقامات سازمان امنیت.
1348 تیرماه،مرگ خلیل ملکی و مرگ جلال در چهار بعد از ظهر هفدهم شـهریور 1348 در اسـالم گیلان.
منابع
آل احمد،جلال (1371)؛غربزدگی،چاپ چـهارم،تـهران:فـردوسی.
____،_____(1374). نون و القلم،چاپ سوم،تهران:فردوسی.
_____،_____(1376). در خدمت و خیانت روشنفکران،چاپ سوم،تهران:فردوسی.
____،______(1386). جلال ال احمد (1302 - 1347 ش)، ضمیمه نامه فرهنگستان، شمارۀ 29، صص: 49-70.
بروجردی،مهرزاد(1377)؛ روشنفکران ایرانی و غرب،ترجمهی جمشید شـیرازی،تـهران:فـرزان.
دهباشی، علی(1364). «یادنامه جلال آل احمد»جلد اول، تهران: پاسارگاد، چاپ اول.
_____،____(1366).« نامههای جلال آلاحمد »، تهران: انتشارات پیک.
جعفری، مسعود(1383).«نـامههای دانـشور به آلاحمد در سفر آمریکای دانشور (1331-1332)»،تهران: نیلوفر.
بستن دیگر باز نشو! |