رواد - ایرج میرزا
پدران ایرج، تا نیای بزرگ وی فتحعلیشاه همه شاعر بودند. غلامحسین میرزای قاجار پدر ایرج متخلص به بهجت شاعر رسمی درگاه مظفرالدین میرزای ولیعهد بود و لقب صدرالشعرایی داشته است. بدین ترتیب، ایرج شاعری را از نیاکان به ارث گرفته بود و خود ایرج نیز، نسب خودش را چنین بیان کرده است:
«نسب از دودۀ قاجار برم، میباید فکر خوشرویی از دودۀ قاجار کنم»
(ایرج میرزا: 125)
او در سال 1290 در تبریز زاده شد. «طبع شعريِ ايرج ميراث پدري و اجداديِ اوست»(آرین پور ،1374: ج2/384) پدرِ ايرج شغل درباري داشت و پس از مرگ او اين شغل به پايمرديِ امير نظام گروسي به ايرج، که در آن هنگام تنها نوزده سال داشت، واگذار شد و ايرج نيز سالها از اين راه، گذران ميکرد تا اين که از کارِ دربار کناره گرفت و به خدمت دولت درآمد.
ايرج ميرزا به لحاظ نظامِ طبقاتيِ جامعه،یک بورژوای اشرافی»(شفیعی کدکنی ،1380: 34) به حساب میآمد. از اين روي زندگيِ شخصي و خانوادگيِ او به سببِ نسبت و نزديکي به دودمانِ قاجار، متفاوت با زندگيِ ديگر شاعرانِ معاصرِ او بوده است و به عبارتي ديگر، او از آغاز چندان «غم نان» و تنگ دستی نداشته است. ایرج با «با موازين اشرافيّت تربيت شد و درمدت عمر نيز حشر و نشر او عمدتاً با طبقات ممتاز و اعيانِ زمان خويش بود.»( ولیزاده، 1388: 134)
او در ميانههاي زندگي با مرگ پدر رو به رو شد و مسئوليتهاي ناگزيرِ زندگي و شغليِ او نيز افزايش يافت. در نيمهي دوم زندگياش، آرام آرام ناقوسِ سقوط و فروپاشيِ هيمنهي خاندانِ خود را که بيش از يکصد و سي سال بر کشور حکومت و سلطنت کردهاند، ميشنيد و اين ناقوسِ فروپاشيِ جبروت خانداني که او بدان مفتخر بود و فقدان موقعيتها،او را اندکی مایوس نمود.( یالی و حلبی، 1392: 27) حادثهي تلخِ زندگيِ ايرج در همين ربعِ آخر زندگيِ او «خودکشی فرزندش جعفر قلی میرزا است» که تأثيري عميق در روحيهی او داشت و بعد از اين واقعه بود که به خراسان رفت و مثنويِ انقلابِ ادبي را که مشعر بر اوضاعِ اداري مالي آن زمان و آن شهر بود به نظم درآورد»( ولیزاده ،1388: 55).
بيگمان «سختي و فشارهاي زندگي بود که روحيات حسّاسِ ايرج را ميآزرد و تاب و تحملِ او را از بين ميبرد تا اينکه سرانجام در ميانههاي زندگي، سکتهي قلبي، او را از پاي در آورد»( آرین پور، 1374: ج2/389))
ایرج میرزا از شاعران بزرگ عصر مشروطه است که جلوتر از زمانهی خود فکر میکرد و سعی داشت تجربیات ناب خود را در اختیار همعصرانش قرار دهد. او نیز به مانند شاعران این دوره به استقلال ایران توجه داشت:
همه دانند زین فن سودشان چیست به باطن مقصد و مقصودشان چـیست
بزرگان وطـن را از حماقه نباشد بر وطن یک جو علاقه
یکی از انـگلستان پنـد گـیرد یکی با روسها پیوند گیرد
به رمز جمله ایـن فـکر خسیس است که ایران مال روس و انگلیس است
(ایرج میرزا: 94)
همچنین توجه به سواد زنان و رعایت حجاب نه در حد افراطی در اشعار ایرج میرزا دیده میشود. او بر این باور درست بود که زنان باید ابتدا فلسفهی حجاب را بیاموزند و از نقاب زدن زن انتقاد میکرد:
حجاب زن که نادان شد چنینست زن مستورهی محجوبه اینست
..
چون زن تعلیم دید و دانش آموخت رواق جان به نور بینش افروخت
به هیچ افسون ز عصمت برنگردد به دریا گر بیفتد تر نگردد
....
تو مرات جمال ذوالجلالی چرا مانند شلغم در جوالی
سرو ته بسته در کوچه آیی تو خانم جان نه، بادنجان مایی
(دیوان ایرج میرزا: 83)
بستن دیگر باز نشو! |