رواد - زبان شناسی
لیچ زبانشناس مطرح انگلیسی (1936- 2014) است که سعی داشت راز زیبایی کلام شاعران و نویسندگان را نشان دهد. ادبیات محصول زبـان اسـت و از یکسو با ادب و هنر و ازسوی دیگر با زبان سرو کار دارد زبانشناسان به دنبال پیدایی و تبیین شیوههای ادبی کلام هستند. زبانشناس ساختارگرا در پی آنسـت «دریابد حوزۀ ادبیات و آفرینش ادبـی و سـاخت اثـر در کـل نـظامهای زبانشناختی و نشانهشناختی چـیست و هـنگامی که حادثهای ادبی و هنری در زبان پدیدار شد، زبان همچنان برجایمیماند؟»(عـلوی مـقدم، 187:1377)
ليچ، زبانشناس انگلیسی هـنگام بحث درباره ی هنجار گریزی و قـاعده افـزایی مـحدودیتی برای این دو قائل میشود از نظر او هنجارگریزی میتواند تنها بدان حد پیش رود که اختلال ایجاد نکند و برجسته سازی قابل تـغییر بـاشد.
شـفیعی کدکنی نیز بر این نکته تأکید دارد و معتقد اسـت کـه هنجار گریزی میباید اصل رسانگی را مراعات کند (صفوی،47:1390)
هنجار گریزی در کل انحراف از قواعد حاکم بر زبان هنجار اسـت هـر چـند منظور از آن هر گونه انحراف از قاعده های زبان هنجار نیست؛ زیـرا گروهی از انحراف ها تنها به ساختی غیر دستوری منجر میشود و خلاقیت هنری به شمار نخواهد رفت، پس هـنجارگریزی بـاید نـقشمند، جهتمند و غایت مند باشد.(صفوی، 51:1390 جلد اول)
صفوی در این باره گوید: «شاید بتوانیم قاعدهافزایی و قاعدهکاهی را به دو مفهوم آرایش و پیرایش مانند کنیم، زیرا که آرایش با افزودن، سبب زیبایی میشود و پیرایش با کاستن، زیبایی حاصل میکند و زبان ادب از پیوند توأمان این دو به دست میآید» (صفوی ۱۳۸۰، ۵۰).
از نظر لیچ قاعدهکاهی ابزاری در خدمت شعرآفرینی است؛ در حالی که قاعدهافزایی در راستای آفرینش نظم بهکارمی رود. ... نظم با برونه زبان سروکار دارد و شعر با درونه و نثر آمیزه ای است از گونه های «زبان» (سجودی ۱۳۸۷، ۲۰).
شفیعی کدکنی معتقد است که انواع برجسته سازی را میتوان در دو گروه موسیقایی و زبانی تبیین کرد وی گروه موسیقایی را مجموعه ی عواملی میداند که زبان ادبی را از زبان هنجار به کمک آهنگ و ،توازن، ممتاز میسازد و در این مورد عواملی چون وزن، قافیه ردیف و هماهنگیهای آوایی را به دست میدهد. به اعتقاد او، گروه زبانی، مجموعه ی عواملی است که به اعتبار تمایز نفس واژگان در نظام جملات میتواند موجب برجسته سازی شود. او در این مورد عواملی چون استعاره، مجاز، ایجاز و جز آن را بر میشمارد. دیدگاه شفیعی کدکنی همان است که لیچ با اندک تفاوت به دست میدهد. لیج آنچه را که شفیعی کدکنی در چهارچوب گروه موسیقایی مطرح میسازد در مقوله ای کلی و تحت عنوان توازن به دست داده است» (صفوی ۱۳۸۰، ۴۰).
لیچ قاعده افزایی را حاصل توازن و توازن را نتیجۀ تکرار میداند. یک اثر ادبی ازطریق اعمال فنون ادبی در دو حوزۀ موسیقایی و زبان شناسیک بر زبان اتفاق میافتد. وزن، قافیه، ردیف و واج آرایی از عوامل موسیقایی هستند که موجب آشناییزدایی از زبان میشوند و استعاره و مجاز، حس آمیزی، کنایه، ایجاز و باستان گرایی از جمله عوامل زبان شناسیک اند که حادثه ی زبانی را به وجود میآورند آنچه شاعر پدید میآورد نظامی است یک پارچه و منسجم که از مجموعه ای از واژگان عناصر ،زبانی معنایی و موسیقایی تشکیل شده است و میان محتوا، صورت و ساختاری که محتوا را باز میتابد پیوندی تنگاتنگ وجود دارد و آنچه شاعر در پی آن است فراخواندن مخاطب به تماشای این نظام منسجم و یکپارچه است (سلدن ۱۳۷۲، ۴۵).
شناخت والایی و ارزش یک متن ،ادبی تنها در توجه به ساختار برآمده از اجزا و عناصر تشکیل دهنده ی آن، مستقل از معنا، کاربرد ارجاع ... صورت میپذیرد؛ این ساختار ممکن است زیبا نباشد اما شرط کافی برای تحقق یک اثر هنری را دار است. با معیارهای ادبی میتوان دلایل برجستگی و یا انحطاط متن را اثبات نمود. «هر چه مدلول به مصداق نزدیک تر باشد نقش ارجاعی بیشتر مطرح خواهد شد و هر چه مدلول از مصداق دورتر شود، نقش ارجاعی رنگ میبازد و نقش ادبی بیشتر جلوه خواهد کرد» (صفوی ۱۳۸۳، ۳۴).
یک محقق علمی آگاهانه و به شدت از بکارگیری واژه های چند معنایی و تداخل احساس در نظریه ی علمی خود پرهیز میکند در حالی که هنرمند، نه تنها درگیر چنین محدودیتی نبوده بلکه میکوشد تا فاصله ی مدلول و مصداق در فرایند آفرینش هنری او به جهت خیال انگیز نمودن کلام بیشتر شود فرمالیستها آشنایی زدایی را جوهر ادبیت میدانستند. صورت گرایی که از مهمترین نظریه های ادبی قرن بیستم است به عنوان شیوه ای پیشرو در نقد ادبی، میتواند سرچشمه و خاستگاه نقد علمی متون قرار گیرد تا با استفاده از آن ،زیباییها ویژگیها و ساختار حاکم بر متون ادبی بر ما آشکار شود.
هنجارگریزی یا قاعده کاهی هنجارگریزی، انحراف از قوانین مربوط به زبان معیار یا زبان هنجار است به گونه ای که اصل رسانگی یا ایصال دچار اختلال نشود و در نهایت با گذر از زبان به ادبیات باعث برجسته سازی شود.
سرایندگان در طول تاریخ با بهره گیری از امکانات هنجارگریزی به عنوان شیوه ای برای دگرسرایی و متفاوت سرودن سود جسته و با شکستن نرم و هنجار احساسات و عواطف خود را به گونه ای توجه برانگیز به خواننده منتقل نموده اند و با این ابتکار عمل، مضامین و تصاویر خاص خود آفریده اند گاه برخی راه افراط در پیش گرفته و با دور شدن از اصل ایصال، شعری سروده اند که جز خودشان دیگران موفق به درک و فهم آن نشده اند.
بهطور کلی، به تلاش براي ايجاد فضاهاي نو و راه هاي تازه در ادبيات و خلاف عادت، هنجارگريزي مي گويند. هنجارگريزي عبارت است از: «انحراف از قواعد حاکم بر زبان هنجار و عدم مطابقت و هماهنگي با زبان متعارف.» ( انوشه، 1376: 1445 ).
لیچ با توجه به نظریۀ برجستهسازی گفتهشده هشت نوع قاعدهکاهی را ارائه داده است. یکی از این هشت نوع، قاعده کاهی معنایی است.
از نظر سجودی هنجارگریزی معنایی یعنی تخطی از معیارهای معنایی تعیین کننده ی هم آوایی واژگان، یا به عبارت دیگر، خطی از مشخصه های معنایی حاکم بر کاربرد واژگان در زبان معیار سجودی (۱۳۷۶ (۴۸۳) سراینده خود را محدود به قوانین معنایی زبان معیار نکرده و در جهت برجسته سازی اقدام به گزینش میکند.
از نظر لیچ قاعده کاهی معنایی بر حسب انتخاب در اصل انتخابی است که بر اساس تشابه صورت میپذیرد و از این جهت است که قاعده کاهی، تابع قواعد حاکم بر مؤلفه های معنایی نشانه های زبان خود کار نیست؛ بنابراین قاعده کاهی معنایی برحسب انتخاب به تشبیه میانجامد و تشبیه پایهی استعاره قرار میگیرد تا نهایت عملکرد بر روی محور جانشینی را بنمایاند. اما از سوی دیگر، قاعده کاهی معنایی برحسب ترکیب در اصل ترکیبی است که بر اساس مجاورت صورت میپذیرد و از این جهت قاعده کاهی است که با قواعد ترکیب پذیری معنایی زبان خودکار ناسازگار است. نمونه ی بارز قاعده کاهی برحسب ترکیب، صناعاتی نظیر ايهام، مراعات النظير، تضاد و نیز صنعت پارادوکس است ایهام از این جهت قاعده کاهی به حساب میآید که به عمد، اجازه ی رفع ابهام را منتفی میسازد» (صفوی ۱۳۸۳، ۱۷۰).