menuordersearch
ravaad.ir

تاریخ ادبیات دوره های قاجار- رواد، مشروطه و معاصر- رواد

عبارت مورد نظر خود را جستجو کنید ...
۱۴۰۲/۲/۱۳ چهارشنبه
(17)
(0)
تاریخ ادبیات دوره های قاجار- رواد، مشروطه و معاصر- رواد
تاریخ ادبیات دوره های قاجار- رواد، مشروطه و معاصر- رواد

دپارتمان ادبیات رَواد تقدیم می‌کند:

خلاصۀ مفید کنکوری و تدریسی از تاریخ ادبیات نظم در دوره های قاجار، مشروطه و معاصر

*****************

شاعران قرن دوازدم هجری قمری (شعر درباری دورۀ فتحعلی شاه)

 

صبا کاشانی

 

محل تولد کاشان و ملک الشعرای دربار فتحلی شاه و فرزندش عباس میرزا است.

مداح دربار است.

قصیده پرداز است.

اثر مهم او:

1- شاهنشاهنامه به وزن شاهنامه.

2- خداوندنامه (در مدح پیامبر ص و اهل بیت ع)

3- گلشن صبا در اندرز به فرزند

آثار او ازجمله حماسه های تاریخی است.

 

تاریخ ادبیات نظم دورۀ قاجار، مشروطه

 

نشاط اصفهانی

از سادات اصفهان است. قرن 12 ه.ق.

زبان های عربی و ترکی را می‌دانست.

پدرش ثروتمند بوده است و او مروج و طرفدار سبک بازگشت ادبی است.

منشی دربار فتحعلی شاه شد و مطابق روال این زمان که القاب دادن مرسوم است ازطرف شاه لقبِ معتمدالدوله را از آن خود کرد و منشی دربار فتحعلی شاه شد.

 

نشاط اصفهانی

کار منشی گری او عبارتند از: احکام سلطنتی، فرامین رسمی، نامه های خصوصی شاه و عقدنامه ها و وصیت نامه ها را می‌نوشت.

مجموعه آثارش گنجینه نام دارد که در زمان ناصرالدین شاه طبع شده است.   غیر از شاعری و نویسندگی، خط خوبی داشته است. در قوالب قصیده و غزل هر دو استاد است.

 

**************

سحاب

 

اهل اردوباد آذربایجان است.

مداح فتحعلیشاه است.

به علوم نظری، طب و نجوم تبحر داشت.

آثار: تذکرۀ رشحات سحاب به نام فتحعلی شاه   دربارۀ شعرشناسی و فنون ادبی است.

*************

مجمر اصفهانی

 

سید حسین طباطبائی اردستانی متخلص به مجمر در اصفهان (قرن 12 ه.ق.) زاده شد.

به گروه شاعرانی که در پیرامون نشاط تجمع کرده بودند، پیوست.

از این طریق به دربار شاه قاجار راه یافت.

غزلیات و قصایدش را برای شاه خواند.

لقب مجتهدالشعرایی دربار گرفت.

ندیم و مونس فرزند فتحعلی شاه، حسنعلی میرزا، بود.

قصیده پرداز است و در جوانی مرد.

 

******************

وصال شیرازی

وصال شیرازی شاعر دورۀ قاجار یحی آرین پور

میرزا شفیع شیرازی متخلص به وصال در زمان فتحعلی شاه بوده است.

اولین اشعارش با تحلص مهجور بود.

خط، آواز و شعر را خوب می‌دانست.

به محافل ادبی راه پیدا کرد.

قرآن را به هفت نوع خط نوشته است.

در دورۀ فتحعلی شاه است.

با قاآنی دوستی ها داشته است.

آثار:

صبح وصال: به تقلید از گلستان نوشته است.

اطواق الذهب زمخشری را به فارسی ترجمه کرده است.

بزم وصال او در بحر تقارب سروده است.

مثنوی فرهاد و شیرین.

 

*************

نیمه دوم قن سیزدهم (قرن 13 ه.ق.) (شعر درباری دورۀ فتحعلی شاه و ناصرالدین شاه)

 

شهاب اصفهانی

او مشمول عنایت میرزا آقاسی صدر اعظم شد.

لقب تاج الشعرا داشت.

برادرزاده اش اشعارش را به اسم خودش تحریف کرده بود.

 

***************

فروغی بسطامی

تخلصش مسکین است.

تهیدست بوده است.

در اشعار شعرا ممارست زیادی کرده است.

عارف مسلک بوده است.

ناصرالدین شاه در حق او ملاطفت های زیادی می‌کرد.

 

اینک شعر زیبایی از فروغی بسطامی :

 

تا اختیار کردم سر منزل رضا را

مملوک خویش دیدم فرماندهٔ قضا را

تا ترک جان نگفتم آسوده‌دل نخفتم

تا سیر خود نکردم، نشناختم خدا را

 

    فروغی بسطامیفروغی بسطامی برنامه گلهابرنامۀ گلهای تازه « شمارهٔ ۳۲ » (شور) (۱۲:۵۷ - ۱۳:۵۹) نوازندگان: همایون خرم (‎ویولن) ; نجاحی، مجید (‎سنتور) خواننده آواز: گلپایگانی، سیّدعلی‌اکبر سراینده شعر آواز: فروغی بسطامی (غزل)

 

کی رفته‌ای ز دل که تمنا کنم تو را

کی بوده‌ای نهفته که پیدا کنم تو را

غیبت نکرده‌ای که شوم طالب حضور

پنهان نگشته‌ای که هویدا کنم تو را

با صد هزار جلوه برون آمدی که من

با صد هزار دیده تماشا کنم تو را

چشمم به صد مجاهده آیینه‌ساز شد

تا من به یک مشاهده شیدا کنم تو را

بالای خود در آینهٔ چشم من ببین

تا با خبر زعالم بالا کنم تو را

مستانه کاش در حرم و دیر بگذری

تا قبله‌گاه مؤمن و ترسا کنم تو را

خواهم شبی نقاب ز رویت بر افکنم

خورشید کعبه، ماه کلیسا کنم تو را

گر افتد آن دو زلف چلیپا به چنگ من

چندین هزار سلسله در پا کنم تو را

طوبی و سدره گر به قیامت به من دهند

یک‌جا فدای قامت رعنا کنم تو را

زیبا شود به کارگه عشق کار من

هر گه نظر به صورت زیبا کنم تو را

رسوای عالمی شدم از شور عاشقی

ترسم خدا نخواسته رسوا کنم تو را

با خیل غمزه گر به وثاقم گذر کنی

میر سپاه شاه صف‌آرا کنم تو را

جم دستگاه ناصردین شاه تاجور

کز خدمتش سکندر و دارا کنم تو را

شعرت ز نام شاه، فروغی شرف گرفت

زیبد که تاج تارک شعرا کنم تو را

 

***************

سروش اصفهانی

قرن 13 ه.ق.

مولد: اطفهان

او ابتدا حکام محلی را مدح کرد و چندان مقبول نیفتاد.

به سیاحت روی آورد.

ابتدا قم، کاشان و سپس تبریز که در تبریز کارش بالا گرفت.

او در زمان محمدشاه قاجار کارش رونق گرفت و د زمان ناصری، خادم خاص ناصرالدین شاه شد.

لقب او شمش الشعرا بود.

وقتی تلگراف به ایران آمد، در وصفش شعر سرود.

آثار او:

فتحنامه، اردی بهشت نامه، ساقی نامه، الهی نامه، شمس المناقب (در مدح رسول خدا ص و خاندان نبوت ع)، روضه الانوار در ذکر واقعۀ کربلا، شعرهای عربی آلف لیله لیله که ترجمۀ میرزا عبداللطیف طسوجی است، به شعر فارسی تبدیل کرد.

 

**************

   قاآنی

                                                                           قاآنی شیرازی  شاعران قرن سیزدهم ایران  خلاصه یحیی آرین پور

در زمان محمد شاه و ناصرالدین شاه زیسته است.

اهل شیراز است.

47 سال عمر کرد.

یتیم و بی نوا بود.

زشت، اما باسواد بود.

فارسی، عربی، ترکی و فرانسه را می‌دانست.

ممدوحان را به مباله مدح می‌کرد و وقتی از قدرت عزل می‌شدند، شقی و طالم می‌خوانده است.

امیرکبیر به او خشم می‌گیرد و صدراعظم پیش شاه از او شفاعت می‌کند و ناصرالدین شاه می‌گوید: هنر دیگری غیر از شاعری دارد؟ میگویند زبان بلد است و ترجمۀ کتاب «فلاحت / دربارۀ کشاورزی» را به او می‌سپارند.

مقرری اندکی از فرماندۀ شیراز داشت.

فتحلی شاه به او لقبِ مجتهدالشعرایی داد.

محمد شاه قاجار او را حسان العجم خواند. (کنکوری و المپیادی)

دو زن در یک خانه گرفت؛ بی علت نیست که 47 سال بیشتر عمر نکرده است.

اثر مهم: پریشان تقلید کورکورانه از گلستان سعدی.

 

شعر تک زبانی :

پیرکی لال سحرگاه به طفلی الکن

می‌شنیدم که بدین نوع همی راند سخن

کای ز زلفت صصصبحم شاشاشام تاریک

وی ز چهرت شاشاشامم صصصبح روشن

تتتریاکیم و بی شششهد للبت

صصصبر و تاتاتابم رررفت از تتتن

طفل گفتا مَمَمَن را تُتُو تقلید مکن

گگگم شو ز برم ای کککمتر از زن

ممی‌خواهی مممشتی به ککلت بزنم

که بیفتد مممغزت ممیان ددهن

پیرگفتا وووالله که معلومست این

که که زادم من بیچاره ز مادر الکن

هههفتاد و ههشتاد و سه سالست فزون

گگگنگ و لالالالم به‌ خخلاق زمن

طفل گفتا خخدا را صصصدبار ششکر

که برستم به جهان از مملال و ممحن

مممن هم گگگنگم مممثل تتتو

تتتو هم گگگنگی مممثل مممن

 

**************

یغمای جندقی

 

یغما جندقی شر قرن سیزدهم ایران یحیی آرین پور از صبا تا نیما

 

زادۀ خور بیابانک از توابع جندق است. فقیر بود و شترچران. امیری از شهر او گذر کرد و شیرین زبانی اش را دید و از او خوشش امد و پسر خوانده اش کرد.

در نزد او سواری و تیراندازی را یاد گرفت.

تخلص مجنون را برای خود برگزید و شغل منشی گری یافت.

زبان تلخ و هجاگویی داشت.

به سیاهچال افتاد.

پس از سیاهچال تخلص یغما را برای خود انتخاب کرد.

هشتاد سال عمر کرد.

مروج فارسی سره بوده است.

آثار: خلاصه الافتتاح (هجا گویی)، تکمله ای بر برهان قاطع، مثنوی صلوک الدلیل، خلاصه الافتضاح، هزلیات او : سرداریه، قصابیه و احمدا.

***********

صفای اصفهانی

قرن 13 ه.ق. است.

در بیست سالگی به تصوف گرایید.

با ادیب نیشابوری مراوده ها داشت.

بدون زن و فرزند عمر گذرانید.

به بنگ آلوده بوده است.

در پایان عمر مجنون و دیوانه شد.

غزلیات شورانگیزی سروده است.

شعر زیبای او که محفوظ حافظۀ شعردوستان است:

 

دل بردی از من به یغما ای ترک غارتگر من   دیدی چه آوردی ای دوست از دست دل بر سر من

 

 

────┤ ♩♪♫♪♩ ├────

دل بُردی از من به يَغمـا…♪♪ دل بُردی از من به يَغمـا…♪♪
اِی تُرک غارتگـر من!! اِی تُرک غارتگـر من!!
ديدی چه آورده ای دوست!…♪♪ ديدی چه آورده ای دوست!…♪♪
از دست دل، بَر سر من!! از دست دل، بَر سر من!!
عشق تو در دل نَهان شُد…♪♪ دل زار و تَن ناتوان شُد…♪♪
عشق تو در دل نهان شُد!! دل زار و تن ناتوان شُد!!
رفتی چو تيــر و کمان شُــد…♪♪

از بار غَــم پيکر من…♪♪ از بار غَــم پيکر من…♪♪
بارِ غم عشق او را گَردون نيارد تحمّل!! بارِ غم عشق او را گَردون نيارد تحمّل!!
چون ميتــواند کشيدن، اين پيکر لاغــر من…♪♪
ميسوزم از اِشتياقـت!! در آتشم از فِراقـت!!
کانون من! سين مـن…♪♪ سودای من! آذر مـن…♪♪
اول دلم را صفا داد، آيينه ام را جَلا داد!! اول دلم را صفا داد، آيينه ام را جَلا داد!!
آخــر به باد فنا داد…♪♪ آخــر به باد فنا داد…♪♪
عشق تــو، خاکستـر من!! عشق تــو، خاکستـر من!!

────┤ ♩♪♫♪♩ ├────

 

شوریده شیرازی

شوریده شیرازی شاعر قرن 13

 

قرن 13ه.ق.

اهل شیراز است و نسبش به اهلی شیرازی (صاحب مثنوی سحر حلال) می‌رسد.

از آبله در هفت سالگی چشمش را از دست داد.

 

 

************

ادیب نشابوری شاعر مشروطه

ادیب نیشابوری

 

در چهار سالگی، چشم راست و اندکی از چشم چپ را به خاطر آبله از دست داد.

علوم مقدماتی را آموخت.

به لغت و شعر عرب و فنون ادبی تسلط داشت.

مجرد زیست.

در سبک خراسانی شعرها سرود.

اثر : لئالی مکنون.

***************

ادیب پیشاوری

قرن13 ه.ق. شاعران این دوره آلمان دوست هستند. این دوره در بحبوحۀ جنگ جهانی است.

شاعران ما فکر می‌کردند آلمان زمام قدرت جهانی را به دست خواهد گرفت.

سلسله نسب ادیب به شیخ شهاب الدین سهروردی می‌رسد.

در هندوستان متولد شد. از طریق کابل به غزنین آمد و در مقبره حکیم سنایی (باغ فیروز) تلمذ کرد.

در بیست و دو سالگی به مشهد آمد.

ریاضی، علوم عقلیه و علوم ادبی را آموخت.

دو سال شاگرد حاج ملاهادی سبزواری بود.

ادیب حافظۀ بسیار قوی ای داشته است.

شش دفتر مثنوی را حفظ بوده است.

دیوان ناصر خسرو را تصحیح کرده است.

از زیادی فضل و دانش، ناشر دیوان او برای هر کلمۀ او تحشیه می‌نوشته است.

قیصرنامه به وزن شاهنامه از آثار اوست.

از زیادی دانش و فضل، مشهور به ادیب هندی است.

نود سال عمر کرده است.

در خانۀ وزیر در تهران سکته کرد و درگذشت.

****************

وحید دستگردی

 

دشمن انگلیس و آلمان دوست بود.

شرهای سیاسی شورانگیزی در جراید چاپ کرد.

او اشعارش را به دست دراویش دوره گرد می‌داد تا اشعارش را زمزمه کنند.

مسمط نارنجک از اوست.

او مجلۀ ارمغان را بنیان نهاد.

تصحیح و تحشیه خمسۀ حکیم نظامی گنجوی
تصحیح و تحشیۀ دیوان جمال‌الدین اصفهانی
تصحیح و تحشیۀ دیوان بابا طاهر عریان
تصحیح و تحشیۀ دیوان هاتف اصفهانی
تصحیح و تحشیۀ دیوان ادیب‌الممالک فراهانی
تصحیح و تحشیۀ دیوان قائم‌مقام فراهانی

*****************

ملک الشعرای بهار، قصیده پرداز

ملک الشعرای بهار

 

قرن 14ه.ق. (انتهای حکومت قاجار)

نویسنده، روزنامه نگار، مترجم، محقق، منتقد سیاسی و اجتماعی، و شاعر

مشهد موطن اوست. نزدیک هیجده سالگی بود که پدرش، میرزا محمد کاظم صبوری، را از دست داد و به امر مظفرالدین شاه لقب ملک الشعرایی را به پسر اعطا کردند.

بهار تخلص خود را از بهار شیروانی، یکی از شاعران بنام عد ناصری، گرفته است.

بهار ادبیات فارسی را نزد پدر آموخت. از هفت سالگی شعر می‌سرود. در عربی توانا بود.

روزنامۀ نوبهار را تأسیس کرد. در دوره های سوم، چهارم و پنجم و ششم نمایندۀ ایران بود. با ایجاد جمعیتی به نام «دانشکده» شعرا و نویسندگان جوان را به دور خود جمع کرد.

مجلۀ دانشکده را ایجاد کرد که بیش از یکسال عمر نکرد. در این مجله مباحث نویی را مطرح می‌کرد؛ ازجمله نقد ادبی و ترجمه.

مجلۀ نوبهار را هم تأسیس کرد. بزرگانی چون سیداحمد کسروی، عباس اقبال آشتیانی، در این مجله رفت و آمد داشتند.

بخت خود را در نثرنویسی امتحان کرد و به روزنامۀ حبل المتین متن فرستاد، سردبیر روزنامه از او انتقاد کرد و مقالۀ او را ردکرد. اما او دلسرد نشد.

شاعری قصیده سراست. صلابت و فخامت در قصاید او وجود دارد. او قصیده سرا و نه غزلسرا و مثنوی سراست. تصنیف مرغ سحر او زیباست.

در قافیۀ چلیپا طبع آزمایی کرده است. (چلیپا: شعری که چهار مصراع دارد و مصراع فرد با هم و مصراع زوج با هم تشکیل قافیه داده اند.)

قصیدۀ دماوندیه او بسیار زیباست.

دماوندیه ملک الشعرای بهار رواد

 

ای دیو سپید پای در بند

ای گنبد گیتی ای دماوند

از سیم به سر، یکی کله‌خود

ز آهن به میان یکی کمربند

تا چشم بشر نبیندت روی

بنهفته به ابر چهر دلبند

تا وارهی از دم ستوران

وین مردم نحس دیو مانند

با شیر سپهر بسته پیمان

با اختر سعد کرده پیوند

چون گشت زمین ز جور گردون

سرد و سیه و خموش و آوند

بنواخت زخشم برفلک مشت

آن مشت تویی تو، ای دماوند

تو مشت درشت روزگاری

از گردش قرن‌ها پس افکند

ای مشت زمین بر آسمان شو

بر ری بنواز ضربتی چند

نی‌نی تو نه مشت روزگاری

ای کوه نیم ز گفته خرسند

تو قلب فسردهٔ زمینی

از درد ورم نموده یک‌ چند

تا درد و ورم فرو نشیند

کافور بر آن ضماد کردند

شو منفجر ای دل زمانه

وان آتش خود نهفته مپسند

خامش منشین سخن همی گوی

افسرده مباش خوش همی خند

پنهان مکن آتش درون را

زین سوخته‌جان شنو یکی پند

گر آتش دل نهفته داری

سوزد جانت به جانت سوگند

بر ژرف دهانت سخت بندی

بر بسته سپهر زال پر فند

من بند دهانت برگشایم

ور بگشایند بندم از بند

از آتش دل برون فرستم

برقی که بسوزد آن دهان بند

من این کنم و بود که آید

نزدیک تو این عمل خوشایند

آزاد شوی و بر خروشی

مانندهٔ دیوِ جسته از بند

هرّای تو افکند زلازل

از نیشابور تا نهاوند

وز برق تنوره‌ات بتابد

ز البرز اشعه تا به الوند

ای مادر سر سپید بشنو

این پند سیاه بخت فرزند

برکش ز سر این سپید معجر

بنشین به یکی کبود اورند

بگرای چو اژدهای گرزه

‌بخروش چو شرزه شیر ارغند

ترکیبی ساز بی مماثل

معجونی ساز بی‌همانند

از نار و سعیر و گاز و گوگرد

از دود و حمیم و صخره و گند

از آتش آه خلق مظلوم

و از شعلهٔ کیفر خداوند

ابری بفرست بر سر ری

بارانش زهول و بیم و آفند

بشکن در دوزخ و برون ریز

بادافره کفر کافری چند

زانگونه که بر مدینهٔ عاد

صرصر شرر عدم پراکند

چونان که بشارسان «‌پمپی‌»‌

ولکان‌ اجل معلق افکند

بفکن ز پی این اساس تزویر

بگسل ز هم این نژاد و پیوند

برکن ز بن این بنا که باید

از ریشه بنای ظلم برکند

زین بیخردان سفله بستان

داد دل مردم خردمند

 

**********************

ادیب الممالک

شار عهد مشروطیت، برادر میرزا ابوالقاسم قائم مقام وزیر محمدشاه قاجار، (صاحب دیوان و منشات ) است.

مظفرالدین شاه به او لقب ادیب الممالک اعطا کرد.

با چند روزنامه همکاری داشته است.

با وجود اشتغال به شاعری و خدمت در دستگاه دولتی، شغل اصلی او روزنامه نویسی بود و بیشتر اشعارش در همین جراید چاپ شده است.

دیوان ادیب الممالک به اهتمام وحید دستگردی تدوین و تحشیه شده است.

**************

عارف قزوینی

تصنیف ساز، موسیقیدان، شاعر انقلابی.

زندگی خاز کودکی شاهد نزاع پدر و مادرش بوده است.

عارف عربی را می‌دانست و خط نیکویی داشت.

از حسن صدای خوب هم برخوردار بود.

به اجبار پدر نوحه خوان شد.

بعد از مدتی از خانواده کناره گرفت و به تهران آمد و آواز را به جد دنبال کرد. در خاطراتش آورده که ای کاش هیچ وقت تهران را ندیه بودم.

در تهران بود که با شاهزادگان درباری نشست و برخاست داشت و کارش بالا گرفت. تا جایی که مظفرالدین شاه او را احضار کرد و شاه را از او خوش آمد و امر کرد پانصد تومان به او بدهند. او که از نزدیک استبداد قاجاری را دیده بود از اولین هواداران مشروطه بود. و هنر خود را وقف آزادی و انقلاب کرد. او زودباور، وطن دوست و احساسی بود. عمرش در سفر گذشت و اوضاع وطن را روز به روز بدتر از پیش می‌دید. خود در این باره سروده است:

عمرم گهی به هجر و گهی در سفر گذشت   تاریخ زندگی همه با دردسر گذشت...

 

یکی از مهم ترین آثار عارف ـپیام آزادی» است:

 

پیام دوشم از پیر می‌فروش آمد              بنوش باده که یک ملتی بهوش آمد

هزار پرده ز ایران درید استبداد                هزار شکر که مشروطه پرده پوش آمد

ز خاک پاک شهیدان راه آزادی                  ببین که خون سیاوش چسان بجوش آمد

هخامنش چو خدا خواست منقرض گردد   سکندر از پی   تخریب   داریوش آمد

برای فتح جوانان جنگجو جامی                زدیم باده و   فریاد   نوش   نوش آمد

وطن فروشی ارث است این عجب نبود      چرا کز اول آدم وطن فروش آمد

کسی که رو بسفارت پی امیدی رفت        دهید مژده که لال و کر و خموش آمد

صدای ناله عارف بگوش هر که رسید    چو دف بسر زد و چون چنگ در خروش آمد

 

 

اشعار عارف شورانگیز و تأثیرگذار است. از دیگر اشعار ماندنی او «نالۀ مرغ اسیر» و «عوض اشک»است.

او تصنیف سراست. اصطلاح تصنیف از قرن هشتم و نهم پدید ا»ده است و جانشین اصطلاح «قول» و «غزل » شده است. به اصطلاح همان ترانه سرایی است.

تصنیف تابع آهنگ است و تلق به طبقات عامه دارد. عارف به تصنیف صورت شاعرانه داد و حق بزرگی بر تصنیف دارد. تصنیف های وطنی او بسیار زیبا و تاثیرگذار است. تصنیف از خون جوانان وطن لاله دمیده محفوظ حافظۀ شعردوستان است.

**************

ابوالقاسم لاهوتی

اهل کرمانشاه. قرن 1 ه.ق. (مشروطه)

شاعر و آزادی خواه است.

برای تکمیل تحصیلات به تهران آمد.

نخستین شعر آزادیخواهانۀ او در سن 16 سالگی در روزنامۀ حبل المتین کلکته چاپ شد.

به اعدام محکوم شد و به در دیار عثمانی گریخت و پریشان روزگار را سپری کرد.

شیوۀ رئالیسم داشت. یه خاک شوروری مهاجرت کرد و جز نخستین شاعر فارس زبان طبقۀ کارگر است.

 

 

 

 

منبع: از صبا تا نیما مولف: یحیی آرین پور

نویسنده و پژوهشگر

دکتر فاطمه حکیما