یونگ بنیانگذار روان شناسی تحلیلی و خالق ناخودآگاه جمعی که حرف های سترگی دربارۀ روان آدمی مطرح کرده است.
یونگ فرزند یگانه کشیش افسردهای بود که اعتقاداتش روبهزوال بود و در دامن مادری پرورش یافت که با ارواح به گفتوگو میپرداخت،
به همین دلیل کودکی سرشار از تنهایی داشت. او پس از اتمام تحصیلاتش در رشته پزشکی در سال 1411 وارد بیمارستان زوریخ
بخش امراض روانی شد. مدتی بعد به سمت استادی دانشگاه زوریخ رسید. چهار سال بعد بهطور مستقل با «زیگموند فروید» آشنا شد
و به کار پزشکی و روانکاوی پرداخت.
یونگ در آغاز کار علمی خویش، مدتی هم پای استاد اتریشی خود در دنیای ناشناخته روان آدمی به نظاره و تحقیق پرداخت. اما چنانکه رسم شاگردان ممتاز است، شش سال بعد، راه خود را از استاد جدا کرد و مکتب جدید و متفاوت از روانکاوی فروید بنیان نهاد
و به مکتب «زوریخ یا یونگیسم» شهرت یافت. شاگرد جوان از عرصۀ جزمیتهای مادیگرانه استاد روی برتافت و به پهنه فراخ دین و عرفان چشم دوخت و در فراسوی ناخودآگاه فردی به معرفت ناخودآگاه جمعی نائل شد و آن را به جهانیان معرفی کرد. (یونگ، 1376: 170) تمامی نظریات فروید موردقبول شاگردان و همکارانش نبود. یونگ پس از اینکه حدود ۸ سال با فروید همکاری داشت، در سال ۱۹۱۴ از نحلۀ فکری او جدا شد. (ر.ک.مولر،1368: 28)
یونگ اصطلاحات مهمی چون ناخودآگاه جمعی، درونگرایی، برونگرایی و صور اساطیری (کهنالگو) را مطرح کرد
که این نظریهها و اصطلاحات در مباحث جدید نقد ادبی مخصوصاً نقد کهنالگویی کاربرد دارند.
کارل گوستاو یونگ بهخاطر فعالیتهای علمیاش و ارائه روانشناسی تحلیلی در چند دهه آغازین قرن بیست، معروف شد.
یونگ را در کنار استاد پیر خویش، فروید، از پایهگذاران دانش نوین روانکاوی قلمداد میکنند. فریدا فوردهام در مورد یونگ اینگونه مینویسد:
«هرچه فروید ناگفته گذاشته، یونگ تکمیل کرده است». (همان)
یونگ ازجمله دانشمندان بزرگی بود که تا واپسین لحظات عمر خویش دست از تحقیق و پژوهش برنداشت
و آخرین اثر خود را چند ماه پیش از مرگش در سن 85 سالگی به پایان رساند.
یونگ در مدت عمر مفید خویش توانست بیش از سی کتاب و نود مقاله به رشته تحریر درآورد که همه آنها حاصل تجارب و یافتههایش در زمینۀ تجزیهوتحلیل خوابها، آشنایی با افسانهها و اساطیر ملل مختلف بود.
تلاشهای بیوقفه این دانشمند پیامبرگونه، گویا فروید در حق همکار سابق خود گفته بود: «در آغاز دانشمند بزرگی بود، اما اینک پیامبر شده است.»، سنگ بنای اولیه بسیاری از تحقیقات پژوهشگران امروزی در زمینههای دین، هنر و اسطوره گردیده است.
هنگامیکه یونگ نخستین پژوهشهایش را درباره ناخودآگاه جمعی منتشر کرد و درنتیجه از فرویدیسم گسسته بود،
او به دو گونه ناخودآگاه معتقد بود: فردی و جمعی. ناخودآگاه جمعی میراثی است از زندگانی تاریخی گذشته و از زندگی نیاکان. بدین گونه هنر و ادبیات، از طریق صور اساطیری به تاریخ قدیم همۀ افراد بشر پیوند میخورد.»(یونگ، 1390: 12)
دريافت آرای یونگ و جوزف کمپل به صورت طبقه بندی شده و با آدرس دهی دقیق درون متنی |
ازجمله پیروان یونگ که آرا و نظریات او را مورد مداقه و تحلیل قرار دادند، جوزف کمبل، است.
کمبل مجموعه مفصلی از داستانها و اساطیر مختلف را از گوشه و کنار دنیا گرد میآورد تا بدین «حقایق» دست یابد. از نظر او هنگامی که لایۀ رویین و نمادین داستان را به کناری بگذاریم، درمییابیم «چطور داستانها با یکدیگر برای بازنمایی یک هدف در حرکتند و همین داستانها بیانیهای عظیم و بیانتها از حقایق بنیادین را شکل و گسترش میدهند که انسان در طول هزارانهزار سال زندگی بر روی این کرۀ خاکی براساس آنها زندگی کرده است.» ( همان ) او بر این باور است که با نادیده گرفتن پارهای از اختلافات داستانها و حکایات، به علم آناتومی شبیه است که هدفش «شباهتهای عمومی بدن انسان» است و « تفاوتهای فیزیکی ناشی از نژاد» ( همان ) را در بررسیهای خود ملاک قرار نمیدهد.
یکی از محورهای بنیادی مطالعات ادبی امروز، قرائت متون کهن از دیدگاه نظریه¬پردازان امروزی است که مایۀ پویایی این متون می¬گردد. کارل گوستاو یونگ (1961-1875) در زمرۀاین نظریه¬پردازان است. او روانکاو و روانپزشک مشهور سوئیسی و خالق نظریۀ کهن الگوهاست، وی متفکّری است که به دلیل فعالیّت¬هایش در عرصۀ روانشناسی و ارائه نظریاتش با عنوان روان شناسی ژرفانگر یا تحلیلی معروف شده است.
یونگ را در کنار زیگموند فروید از پایه¬گذاران دانش نوین روانکاوی به شمار می¬آورند. به تعبیر فوردهام، پژوهشگر آثار یونگ، هرچه فروید ناگفته گذاشته، یونگ تکمیل کرده است. وی در ابتدا مدتی دستیار فروید بوده؛ اما تأکید فراوان فروید بر اهمیت جنسیت، سبب شد میان آن دو، نقار و جدایی بیفتد. یونگ از طریق توجه عمیق به محتوای رؤیاهای بیماران و تحلیل آنها و نیز از طریق گردآوری اطلاعات گسترده-ای از مراسم و باورهای دینی اقوام و مذاهب گوناگون و نیز با توجه به مفاهیم سمبلیک اساطیر، نظریه¬ای در باب ساخت شخصیت انسان تدوین کرد.
یونگ شخصیت انسان را مرکب از چندین سیستم یا دستگاه می¬داند، که ضمن مستقل بودن، در یکدیگر تأثیر متقابل دارند. این سیستم¬ها عبارتند از:
1. ناخودآگاه (Unconscious):
یونگ برای ناخودآگاه دو سطح قائل است:
الف ) ناخودآگاه شخصی، که درست زیر خودآگاهی قرار دارد و شامل تمام خاطره¬ها، آرزوها و سایر تجارب مربوط به زندگی فردی است که سرکوب و فراموش شده¬اند. این بخش کم و بیش همان لایۀ سطحی ناخودآگاه است که با آنچه فروید از ناخودآگاه مراد می¬کند، همانند است.
ب) لایۀ عمیق¬تر دیگری هم وجود دارد که کلی و جمعی و غیرشخصی است و با آنکه از خلال آگاهی شخصی خود را فرا می¬نماید، در همۀ آدمیان مشترک است. (مورنو، 1388: 6) به گفتۀ یونگ، ناخودآگاهی جمعی از بخش¬های دیگر روان پیرتر و روزگار دیده¬تر است. (یاوری، 1388: 83) این لایۀ روان آدمی به صورت عامل مشترک و موروثی و روانی تمام اعضای خانوادۀ بشری درآمده است. (Guerin, 1978: 192)
2. کهن¬الگوها (archetypes)
پژوهش دربارۀ کهن¬الگوها در واقع نوعی انسان¬شناسی ادبی است و با روشی که ادبیات با اتکا به موضوع¬ها و مقوله¬هایی مانند اساطیر، آیین¬ها و افسانه¬های بومی و ادبی باستانی و بسیار کهن غنا یافته، ارتباط آشکاری پیدا می¬کند. (Russe, 2000: 202) در نظر یونگ، گرایش¬های ارثی موجود در ناخودآگاه جمعی که کهن¬الگوها نامیده می¬شوند، تعیین¬کنندۀ امور فطری- تجربی و روانی هستند که به فرد آمادگی می¬-دهند تا رفتاری همانند آنچه که اجداد وی در موقعیت¬های مشابه از خود ظاهر می¬ساختند، بروز دهد.
به اعتقاد یونگ، کهن¬الگوها ماهیّتی جهان شمول دارند و موجودیّتشان از شکل¬گیری مغز و ذهن انسان در طول تاریخ ناشی شده است. (بیلکر، 1388: 60) به قولی کهن¬الگوها معرف خویشکاری و نقشی هستند که شخصیت¬ها در یک داستان ایفا می¬کنند. در میان کهن¬الگوها موارد زیر بیشترین بازتاب را دارد: نقاب (پرسونا)، آنیما و آنیموس، سایه، پیرخرد، خود.
1-2. نقاب (Persona): این واژه به معنای ماسک است که بازیگران در یونان قدیم به چهره می¬زدند. منظور یونگ از به کار بردن این اصطلاح صورتی است که شخص با آن در اجتماع ظاهر می¬شود. در حقیقت پرسونا شخصیّت اجتماعی یا نمایشی هر کس است و شخصیّت واقعی و خصوصی او در زیر این ماسک قرار دارد. اگر تأثیر جامعه شدید باشد ضمانت این ماسک زیادتر می¬شود و آدمی استقلال شخصی خود را از دست می¬دهد و به گونه¬ای که جامعه می¬خواسته است، درمی¬آید. بنابراین، دیگر نمی¬تواند هدف-ها و آرزوهای واقعی خود را دنبال کند و آنها را تحقق بخشد. این نقاب ما را به نحوی که می¬خواهیم در جامعه ظاهر شویم، نشان می¬دهد. نقاب بنا به نظر یونگ یک ضرورت است و به وسیلۀ آن به دنیای خود مربوط می¬شویم. (فوردهام، 1356: 91)
2-2. آنیما و آنیموس (anima & animus):
کهن¬الگوهای آنیما و آنیموس بدین معنا است که هر شخص برخی از ویژگی¬های جنس مخالف را نشان می¬دهد. آنیما به معنای خصایص زنانگی در مردان و آنیموس بیانگر خصایص مردانگی در زنان است در این کهن¬الگوها فرد تا هر دو وجهۀ خود را بیان نکند، نمی¬تواند به شخصیّت سالم دست یابد. در نظر یونگ، هیچ زنی به تمامی زن نیست و هیچ مردی به تمامی مرد نیست.
3-2. سایه (shadow): کهن الگوی سایه، بخش پست و حیوانی شخصیّت ما است. میراث نژادی که از شکل¬های پایین¬تر زندگی به ما رسیده است. سایه شامل تمامی امیال و فعالیّت¬های غیر اخلاقی و هوس-آلود می¬شود. یونگ می¬گوید، هر یک از ما به وسیلۀ سایه¬ای تعقیب می¬شویم که هر چه کمتر با زندگی خودآگاه فرد درآمیزد، سیاه¬تر و متراکم¬تر است. (یونگ، 1379: 283)
سایه جایگاه هیولای سرکوفتۀ دنیای درون است. ویژگی¬هایی که انکار کردیم و کوشیدیم تا ریشه¬کن کنیم، ولی کماکان در درون ما نهفته¬اند و در دنیای سایۀ ضمیر ناخودآگاه فعّال هستند. چهرۀ منفی سایه روی شخصیت¬هایی مثل شخصّت شرور، ضد قهرمان یا دشمن فرا افکنده می¬شود. (وگلر، 1386: 93)
به زعم یونگ سایه وجه مثبت نیز دارد؛ سایه منبع برانگیختگی، آفرینندگی و هیجان عمیق است. که همۀ اینها برای رشد کامل انسان ضروری¬اند. در واقع سایه سرچشمۀ لازم برای انسان کامل شدن است.
4-2. پیرخرد (the wise old man): در ساحت روان آدمی، پیرخرد نمایندۀ فراخود، خدای درون ما و جنبه¬ای از شخصیّت ما است که با همه چیز مرتبط است. این فراخود، عاقل¬تر و بزرگ¬منش¬تر از انسان است. (همان: 60) این کهن¬الگو آنگاه پدیدار می¬شود که انسان نیازمند درون¬بینی، تفاهم، پند نیکو، تصمیم¬گیری و برنامه¬ریزی است و قادر نیست خود به تنهایی این نیاز را برآورد. پیر دانا طبعی دوگانه و متضاد دارد و قادر است در هر دو جهت خیر و شر کار کند، که برگزیدن هر یک بسته به ارادۀ آزاد انسان است. (مورنو، 1388: 73-74)
5-2. خود (self): یونگ «خود» را مهم¬ترین کهن¬الگو می¬دانست. «خود» با ایجاد توازن بین همۀ جنبه-های ناهشیار برای تمامی ساختمان شخصیت وحدت و ثبات را فراهم می¬کند. بدین¬سان «خود» تلاش می¬کند که بخش¬های مختلف شخصیت را به یکپارچگی کامل برساند. بنا به نظر یونگ، هنگامی که فرد به گونه¬ای جدی و با پشتکار با عنصر نرینه یا عنصر مادینۀ خود مبارزه می¬کند تا با آنها مشتبه نشود، ناخودآگاه خصیصۀ خود را تغییر می¬دهد و به شکل نمادین جدیدی که نمایانگر «خود» یعنی درونی¬ترین هستۀ روان است، پدیدار می¬شود. (یونگ، 1387: 295)
در نظر یونگ، «خود» فرانمود کلیّت و تمامیّت انسان، یعنی تمامی محتوای آگاه و ناآگاه او است. یونگ اندیشۀ «خود» را در مشرق زمین کشف کرد. اندیشه¬ای مطلقاً معنوی که در ماندالاها، این نمادهای تأمل و مکاشفه، یه طرزی نمادین باز نموده شده¬اند. «خود» یگانگی و جاودانگی فردی و کلّی را درهم می¬آمیزد. به عقیدۀ یونگ خود و خویشتن نمودگار کلیت انسان و غایت رشد او است.
نقد کهن¬الگویی توجه خود را بر عناصر عام، تکراری و قراردادی در ادبیات متمرکز می¬کند؛ عناصری که نمی¬توان آنها را در چارچوب سنت یا تأثیرات تاریخی توضیح داد. نقد کهن¬الگویی هر اثر ادبی را به منزلۀ بخشی از کل ادبیات مطالعه می¬کند. اصل پایۀ نقد کهن¬الگویی این است که کهن¬الگوها- تصاویر، شخصیت¬ها، طرح¬های روایی و درون¬مایه¬های نوعی، و سایر پدیده¬های نوعی ادبیات- در تمامی آثار ادبی حضور دارند و به این ترتیب، شالوده¬ای را برای مطالعۀ ارتباطات متقابل اثر فراهم می¬آورد. (برای تفصیل بیشتر نک. مکاریک، 1385: 401-405)
جوزف کمپبل مفسر آرای یونگ
کمبل اسطورهشناس آمریکایی در کتاب قهرمان هزار چهره به شرح و تبیین کهنالگوی سفر قهرمان میپردازد و هدف خود را «بازگویی بعضی از حقایقی» میداند که « زیر اشکال مذهبی و اسطورهای مخفی شدهاند.» (کمبل، 1386: 11). به همین منظور کمبل مجموعه مفصلی از داستانها و اساطیر مختلف را از گوشه و کنار دنیا گرد میآورد تا بدین «حقایق» دست یابد. از نظر او هنگامی که لایۀ رویین و نمادین داستان را به کناری بگذاریم، درمییابیم «چطور داستانها با یکدیگر برای بازنمایی یک هدف در حرکتند و همین داستانها بیانیهای عظیم و بیانتها از حقایق بنیادین را شکل و گسترش میدهند که انسان در طول هزارانهزار سال زندگی بر روی این کرۀ خاکی براساس آنها زندگی کرده است.» ( همان ) او بر این باور است که با نادیده گرفتن پارهای از اختلافات داستانها و حکایات، به علم آناتومی شبیه است که هدفش «شباهتهای عمومی بدن انسان» است و « تفاوتهای فیزیکی ناشی از نژاد» ( همان ) را در بررسیهای خود ملاک قرار نمیدهد.
محور اصلی کهنالگوهای مطرحشدۀ جوزف کمپل، وجود قهرمان است «قهرمان انتخابشدۀ خداست، به عللی از دنیای روزمره جدا میشود و با عبور از مراحل سخت و سپری کردنِ آزمایشهای جانکاه، قابلیت خود را به فعلیت میرساند و در خوانِ پایانی دستاوردی را که تنها چنین فردی لایق آنست برای دیگران به ارمغان میآورد. نمونههای متعددی از این نوع داستانها را میتوان در زندگی قهرمانانی چون بودا، مسیح ( ع )، موسی( ع )، هرکول، گیلگمش و... یافت. ازنظر کمبل « قهرمان زن یا مردی است که قادر باشد بر محدودیتهای شخصی یا بومیاش غلبه کند، از آنها عبور کند و به اشکال عموماً مفید و معمولاً انسانی برسد.» ( همان :۳۰ ) .
کمبل فرایند فردیت را در وجود قهرمان بهخوبی تشریح کردهاست. مراحل سفر قهرمان از نقطۀ آغاز تا رسیدن به انتهای دایرۀ کیهانی و اتصال با عالم ملکوت در فصل دوم شرح دادهشده است. کمبل شرح این سفر صعب را در کتاب «قهرمان هزار چهره» بیان کردهاست. سفر قهرمان با شخصیتهای کهنالگویی و مراحل مختلف آغاز میشود.
بستن دیگر باز نشو! |